جدول جو
جدول جو

معنی المانچی - جستجوی لغت در جدول جو

المانچی
(اَ)
غارتگر. الامانچی. آلمانچی
لغت نامه دهخدا
المانچی
غارتگر
تصویری از المانچی
تصویر المانچی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از المثنی
تصویر المثنی
نسخۀ دوم از هر نوشته ای، رونوشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الماسی
تصویر الماسی
شبیه الماس، تراشیده شده مانند الماس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلمانی
تصویر سلمانی
کسی که موی سر و ریش مردم را می تراشد، آرایشگر مرد، کنایه از مکان اصلاح موی صورت و سر، آرایشگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظلمانی
تصویر ظلمانی
بسیار تاریک، نوعی زمرد گران قیمت به رنگ سبز تیره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یالانچی
تصویر یالانچی
دروغ گو، بی بند وبار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لامانی
تصویر لامانی
چاپلوسی، هرزه گویی، بی ایمانی، لاف و گزاف، دروغ، چاپلوس، لاف زننده،
فرهنگ فارسی عمید
(چَ)
کوزۀ سرتنگ شکم فراخ پرشراب را گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کوزۀ سرتنگ بزرگ شکم که در آن شراب کنند. (رشیدی) (انجمن آرا ذیل چمانه). تنگ شراب. ابریق شراب. صراحی. و رجوع به چمان شود
لغت نامه دهخدا
دروغزن، دروغگو، کاذب، لافی، دروغ باف،
- یالانچی پهلوان، (پهلوان دروغگو) آنکه دعویهای بی معنی کند، آنکه مدعی امری است و از عهده برنمی آید، مدعی کاذب
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
یا البه کلی، از شعب رود خانه خرم رود گرگان در 6 میلی یارم تپه است. (از مازندران و استراباد رابینو ص 91 و ترجمه همان کتاب ص 126)
لغت نامه دهخدا
سازنده، نوازنده، ساززن
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان ایوان بخش گیلان شهرستان شاه آباد که در 7 هزارگزی جنوب باختری جوی رز و یک هزارگزی شوسه شاه آباد به ایلام واقع شده زمینش دشت و هوایش سردسیر است و 1750 تن سکنه دارد، آبش از سراب ایوان و محصولش غلات و برنج و حبوبات و توتون و لبنیات میباشد، شغل اهالی زراعت و گله داری است و چادرنشین هستند، زمستان گرمسیر را به حدود باخترایوان و سومار میروند، در دو محل نزدیک بهم به علیاو سفلی مشهورند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ)
مال یا چیزی که بعنوان امانت بکسی سپارند. ودیعه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
منسوب به ارمان
لغت نامه دهخدا
تاریک تار تیره، بهترین نوع زمرد و آن سبز سیر است و خفت وزن و سرعت انکسار و شدت نمومت و عدم مصابرت بر آتش از صفات اوست. در پیوند با ظلم است برابر با تاریک شدن ظلمانی ظلمانی تار آزاغ تارون دخش بخواه آنچه خواهی و دیگر ببخش مکن بر دل ما چنین روز دخش (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلمانی
تصویر کلمانی
زبان آور: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلماچی
تصویر کلماچی
(کلمه تازی چی ترکی) ترجمان (مترجم)
فرهنگ لغت هوشیار
لاف و گزاف گفتن: والله که مبارکم درین خدمت دانی تو که نیست لاف و لامانی. (کمال اسماعیل لغ) لام آوردن، حیله کردن تزویر کردن: خلق خوشبوی تو با شاه ریا حین می گفت کای گل تازه قبا باز چه لام آوردیک (شمس طبسی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
زینهاری سپرده ای ایرمانی مال یا چیزی که بعنوان امانت بکسی سپارند ودیعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الاغچی
تصویر الاغچی
قاصدان پیکان
فرهنگ لغت هوشیار
نسخه دوم از هر مکتوبی، نسخه دوم از سند و قبض و قباله و چک و هرچه مانند آنها باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چمانچی
تصویر چمانچی
کوزه سر تنگ شکم فراخ که در آن شراب کنند ابریق شراب صراحی
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی دروغزن، بی بند و بار، ریسمان باز (و در ترکی دروغگو) بی بند و بار، ریسمان باز کسیکه دربالای ریسمان ضخیمی که بربالای دوچوب تیرمتصل واز دوسوی بزمین وصل شده کارهای شگفت انگیز کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چالانچی
تصویر چالانچی
ترکی ساز زن سازنده نوازنده ساز زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلبانچی
تصویر بلبانچی
سه چنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الامانچی
تصویر الامانچی
ترکی تاراجگر غارتگر
فرهنگ لغت هوشیار
برگرفته از نام سلمان پارسی از یاران پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آرایش گر پیرا، پیرایشگاه منسوب به سلمان (نامی از نامهای کسان)، منسوب به سلمان پارسی: بباید در ره ایمان یکی تسلیم سلمانی، کسی که موی سر مردم را اصلاح کند و ریش را بتراشد حلاق آرایشگر، مغازه سلمانی، حق و دستمزدی که به سلمانی ده و قریه پردازند. منسوب به سلمیه، نوعی شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یالانچی
تصویر یالانچی
بی بند و بار، ریسمان باز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چالانچی
تصویر چالانچی
سازنده، نوازنده، ساززن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از المثنی
تصویر المثنی
((اَ لْ مُ ثَ نْ نا))
نسخه دوم، رونوشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امانتی
تصویر امانتی
مال یا چیزی که به عنوان امانت به کسی سپارند، ودیعه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلمانی
تصویر سلمانی
((سَ))
آرایش گر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ظلمانی
تصویر ظلمانی
((ظُ))
تیره، تاریک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لامانی
تصویر لامانی
لاف و گزاف دروغ، چاپلوس، چاپلوسی
فرهنگ فارسی معین