جدول جو
جدول جو

معنی اللذیون - جستجوی لغت در جدول جو

اللذیون(اَلْ لَ ذَیْ یو)
جمع واژۀ اللذیا که مصغر الذی است. رجوع به اقرب الموارد و ’الذی’ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الهیون
تصویر الهیون
حکمایی که در دانش خداشناسی بحث کرده اند، حکمای الهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکلیون
تصویر اکلیون
انگلیون، انجیل، دیبای هفت رنگ، ارژنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الاهیون
تصویر الاهیون
الهیون، حکمایی که در دانش خداشناسی بحث کرده اند، حکمای الهی
فرهنگ فارسی عمید
(اَلْ لَ نِ / اَلْ لَ ذانْ نِ)
آن دو مذکر که. (ترجمان علامۀ تهذیب عادل). تثنیۀ الذی در حالت رفع. آن دو مرد که. (از اقرب الموارد). آن دو که. دو چیزی که. رجوع به الّذی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ لا هی یو)
جمع واژۀ ال̍هی ّ در حالت رفع. الهیین. رجوع به الهی شود، در تداول مردم اراک، گوشت آویزان زیر گلوی گاو
لغت نامه دهخدا
(اِ لِ)
راسن و زنجبیل شامی. (ناظم الاطباء) (لکلرک ج 1 ص 153) ، نیک دویدن اسب. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج). سخت تاختن اسب چنانکه گرد برانگیزد. (از اقرب الموارد) ، پیاپی درخشیدن برق. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، تشویق و تهییج کسی بکاری: الهبه للامر، هیّجه له. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
السیون. نام جزیره ای است در اقیانوس کبیر در قطعۀ میکرونزی و شمال جزایر مارشال. (از قاموس الاعلام ترکی ج 1 ص 311)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لَ ذَیْ یا)
مصغر الّذی. (از اقرب الموارد). رجوع به الذی شود
لغت نامه دهخدا
به لغت یونانی رستنیی باشد دوائی که آن را شیتره گویند و شیطرج معرب آن است. (برهان). رجوع به لبیذیون شود
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لَ تَ نِ)
آن دو مؤنث که. (ترجمان علامۀ تهذیب عادل). تثنیۀ التی در حال نصب و جر. آن دو زن که. رجوع به التی و الذی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ گَلْ)
پارچۀ ابریشمی هفت رنگ.
لغت نامه دهخدا
مردم لوذیه، لیدیه، (النقود العربیه ص 87 و 88)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لَ نَ)
آن مردان. آن جماعت مذکر. مردانی که. کسانی که. جمع واژۀ الّذی. رجوع به الّذی شود.
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لَ ذَ نِ)
تثنیۀ الّذی. آن دومذکر. آن دو که. دو مردی که. رجوع به الّذی شود
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لَنَ)
رجوع به الّذی و اللّذون شود، سیر چرانیدن گوسپندان را. (منتهی الارب) (آنندراج). سیر چرانیدن گوسفندان یا ستوران دیگر را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
پایتخت قدیم مملکت مصر، که پس از فتح مسلمانان فسطاط نامیده شد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ کَلْ)
صفحۀ نقاشی مانی، (اصطلاح عروض) نام بحری است که وزنش هشت بار مفتعلان است. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، (اصطلاح تصوف) هر که در وی جمعیت الهیه بجمیع اسما و صفات اکثر بود اکمل باشد و هر که را حظ از اسماء الهیه اقل بود انقص باشد و از مرتبۀ خلافت ابعد. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لَ ذَیْ یا نِ)
تثنیۀ اللّذیّا که مصغر الذی است. رجوع به اقرب الموارد و ’الذی’ شود
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لَ تَیْ یا نِ)
تثنیۀ اللّتیّا که مصغر التی است. رجوع به اقرب الموارد و اللتیا و التی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ازکتاب دیسقوریدس و آن راسن است. غافقی در رسالۀ تریاق منسوب به جالینوس گفته است آن داروئی است در سرزمینی که آن را طریا نامند. مردم آن بلاد آن دارو را کنده و بر نوک تیرها مالند و اگر آن تیر به آدمی رسد واو را خون آلود سازد برجای بمیرد و اگر از آن بخورد، نجات یابد و گاهی از آن تیرها به شتر افکنند و بمیرد ولی اگر از آن بخورد باکی بر او نیست. (مفردات ابن بیطار ج 2ص 54) ، خطمی صحرائی. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لَ ذَ نِ)
آن دو مذکر که. (ترجمان علامۀ تهذیب عادل). تثنیۀ الذی در حالت نصب و جر. آن دو مرد که. آن دو که. رجوع به الذی شود
لغت نامه دهخدا
(اَلْلَ)
صورتی از الّذی. (از اقرب الموارد). رجوع به الذی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از لیذیون
تصویر لیذیون
شیتره از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الهیون
تصویر الهیون
خداپرستان جمع الهی خدا پرستان معتقدان بخدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکلیون
تصویر اکلیون
از یونانی پرند دیبای هفت رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اللتین
تصویر اللتین
آن دو مونث که
فرهنگ لغت هوشیار
آن دو مذکر که (ترجمان القران ترتیب عادل ص 13) صیقه تثنیه مذکر (اسم موصول) در حالت رفعی و اللذین در حالت نصبی و جری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از السطیون
تصویر السطیون
لاتینی تازی شده جبره جبرو از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الانیون
تصویر الانیون
یونانی راسن از گیاهان دارویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الاهیون
تصویر الاهیون
حکمای الهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اللذین
تصویر اللذین
آن دو مذکر که
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکلیون
تصویر اکلیون
پرند، دیبای هف ترنگ
فرهنگ واژه فارسی سره