جدول جو
جدول جو

معنی القه - جستجوی لغت در جدول جو

القه
(اِ قَ)
گرگ ماده. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، الق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مادۀ گرگ. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الهه
تصویر الهه
(دخترانه)
در اعتقادات قدیم نیمه خدایی که نماینده انواع خاص بوده و به صورت زنی تجسم می شده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از الله
تصویر الله
خدا، ایزد، معبود یگانه، واجب الوجود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الکه
تصویر الکه
الکا، ملک، زمین، مرز و بوم، کشور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از القا
تصویر القا
مطلبی را به فکر یا ذهن کسی افکندن
القای شبهه: کسی را به اشتباه انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علقه
تصویر علقه
تعلق، عشق و محبت، دلبستگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الهه
تصویر الهه
نیمه خدای مؤنث، ایزدبانو
فرهنگ فارسی عمید
(لِ)
شهری است در اندلس بر کران دریای روم نهاده است و از وی پوست سوسمار خیزد که بر قبضۀ شمشیر کنند سخت بسیار. (حدود العالم). شهری است دراندلس در ساحل بحرالروم و از وی پوست، انجیر و زیتون بسیار خیزد. (از نخبهالدهر دمشقی ص 244). نام ایالتی از اندلس در کنار بحرالروم که پایتخت آن را نیز مالقه می نامند و شراب آن معروف است. (از ناظم الاطباء). شهری به اندلس اسپانیا و از آنجا شراب و کشمش و محصولات کیمیاوی خیزد و آن بندری است بر کنار بحرالروم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معجم البلدان و مالاگا و اندلس و اسپانیا در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(لِ قَ)
زمین پست میان دو پشته. (منتهی الارب). رجوع به فالق شود
لغت نامه دهخدا
(قِ)
تلفظ ترکی نام مردمانی است که در نواحی شمالی مغولستان از ژونگاری تا خنگام مستقر میباشند. این مردمان بسیار کوتاه قد و واجد شرایط نژاد زردند (موهای سیاه و خاکستری، ریش کم و تنگ، جمجمۀ کوتاه، صورت پهن و صاف و لبان خیلی کلفت) و بصورت چادرنشینی روزگار میگذرانند. حکومت آنها با کشور چین و لباسهایشان لباس مردمان چین و مذهبشان مذهب بودائی است
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نام نهری است در ’دکاترینوسلاو’ واقع در جنوب روسیه. بسال 1223 میلادی روسها بر ساحل این رود مغلوب شدند. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2018)
لغت نامه دهخدا
(لِ قَ)
تأنیث حالق، قطع رحم، زنی که از مصیبتی موی سر خود سترده باشد، بدیمن. (منتهی الارب). مشئوم
لغت نامه دهخدا
(لِ قَ)
مؤنث طالق. زن وارستۀ از قید نکاح. ج، طوالق، شتر مادۀ بر سر خود گذاشته، ناقه ای که شبان جهت خود بگذارد و بر آب ندوشد، لیله طالقه، شب نه گرم و نه سرد. ج، لیال طوالق. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
ناحیه ای است در اشبیلیه از اعمال اندلس. (معجم البلدان ج 6). و رجوع به الحلل السندسیه ج 1 ص 168، 169، 198، 315 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از البه
تصویر البه
جمع لبیب خردمندان پرمغزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طالقه
تصویر طالقه
هلیده (از هلش طلاق) مونث طالق زن رها شده از قید نکاح، جمع طوالق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلقه
تصویر شلقه
مرد باز زنی که مردان را بازی دهد و به بازی گیرد، کوبه چکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلقه
تصویر خلقه
آفرینش پیرایش تا شش داداری دهش ابر باران خیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلقه
تصویر حلقه
هر چیز مدور بشکل دایره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوقه
تصویر اوقه
گروه مردم مغاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الیه
تصویر الیه
دنبه سرین پیه گرسنگی
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی تاراجیده: داراک و خواسته ای که از تاراج به دست آید مال و جنس و اسیری که پس از تاخت و تاز و غارت از دشمنی گیرند چپاول
فرهنگ لغت هوشیار
بارگیری، آموزاندن، یاد دادن، افکندن، رسانیدن، آموختن، فرازبان دادن، در افکندن، کسی را باشتباه افکندن بیفکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الته
تصویر الته
سوگند دروغ ارمک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از القصه
تصویر القصه
در موقع اختصار، الحاصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از القیه
تصویر القیه
چیستان، دشواری ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الکه
تصویر الکه
زمین بوم، ناحیه قسمتی از ایالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالقه
تصویر سالقه
شیون کننده زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوقه
تصویر الوقه
مسکه خرما سرشیر وخرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوه
تصویر الوه
تلخشیر از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلقه
تصویر بلقه
پیسگی، سیاهی و سفیدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازقه
تصویر ازقه
جمع زقاق، کوچه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارقه
تصویر ارقه
دریده پررو عرقه شخص سرد و گرم روزگار چشیده و نادرست جسور و دریده
فرهنگ لغت هوشیار
بر گرفته از اله له یا} لاه {برگرفته از} لیه {به آرش} در پرده رفتن {خدا خداوند خدا، ذات مست، جمع صفات (الوهیت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلقه
تصویر حلقه
چنبر، چنبره
فرهنگ واژه فارسی سره