از قرای مرو است. اکنون خراب است و رودخانه ای که در حوالی آن میگذرد هم اکنون بدین نام معروف است. (از مرآت البلدان ج 1 ص 161). از دیه های مرو که خراب و بائر شده و فقط نام آن بر رودخانه ای باقی مانده است. (از لباب الانساب ج 1 ص 91). از قرای مرو است و خراب شده و امروز نهری که در آن حدود است بنام نهر بالقان معروف است. (ازمعجم البلدان)
از قرای مرو است. اکنون خراب است و رودخانه ای که در حوالی آن میگذرد هم اکنون بدین نام معروف است. (از مرآت البلدان ج 1 ص 161). از دیه های مرو که خراب و بائر شده و فقط نام آن بر رودخانه ای باقی مانده است. (از لباب الانساب ج 1 ص 91). از قرای مرو است و خراب شده و امروز نهری که در آن حدود است بنام نهر بالقان معروف است. (ازمعجم البلدان)
و آن را زالق، جالق، صالق، جالقان نیز ضبط کرده اند و رجوع به فهرست تاریخ سیستان شود. یاقوت گوید: صالقان به فتح لام ازقرای بلخ است و از اصطخری آرد که آن شهرکی است نزدیک بست و در آن میوه ها و خرمابنها و کشت زارها باشد و بیشتر مردم آن جولاهه و آب آن از نهر است. و سمعانی صالقان را به سکون لام ضبط کرده و در منتهی الارب به کسرلام آمده است و رجوع به جالق و جالقان و ژالق شود
و آن را زالق، جالق، صالق، جالقان نیز ضبط کرده اند و رجوع به فهرست تاریخ سیستان شود. یاقوت گوید: صالقان به فتح لام ازقرای بلخ است و از اصطخری آرد که آن شهرکی است نزدیک بست و در آن میوه ها و خرمابنها و کشت زارها باشد و بیشتر مردم آن جولاهه و آب آن از نهر است. و سمعانی صالقان را به سکون لام ضبط کرده و در منتهی الارب به کسرلام آمده است و رجوع به جالق و جالقان و ژالق شود
شهری است به خراسان بر حد میان طخارستان و ختلان، جائی است بر دامن کوه با کشت و برز بسیار. (حدودالعالم). شهری است به خراسان بر سد حد گوزگانان است و از آن این پادشاهی است، شهری با نعمت بسیار است و از او نبیذ بسیار خیزد و نمد خیزد. (حدود العالم). شهری است میان بلخ و مروالرود. از آن شهر است ابومحمد، محمود بن خداش الطالقانی. (منتهی الارب) (آنندراج). این شهر بین مروالرود و بلخ واقع، و میان این دو شهرستان سه روز یا سه منزل مسافت است، اصطخری گوید: بزرگترین شهرستان طخارستان طالقان میباشد. این شهرستان در زمین همواری واقع شده است و فاصله آن تا کوه یک تیر پرتاب است، نهری بزرگ و باغهای بسیار دارد، و به اندازۀ ثلث بلخ باشد، و بعد از طالقان و زوالین بزرگترین شهرستان طخارستان بشمار رود، جماعتی ازفضلاء از این خاک برخاسته اند، از آن جمله است ابومحمد، محمود بن خداش الطالقانی. (معجم البلدان ج 6). طالقان از ولایت طخارستان است، و از اقلیم چهارم، طولش از جزایر خالدات، فا. و عرض از خط استوا، ک. له. شهر کوچک است اکثر مردم آنجا جولاه باشد، و در او غله و میوه بسیار است، و معمور و آبادان است و از آنجا تا مرو شش فرسنگ مسافت است. (نزهه القلوب چ لیدن مقالۀ 3صص 179- 156). طالقان کرسی ولایت طخارستان، واقع دردومنزلی ولوالج و سه منزلی بدخشان است. (تاریخ مغول). آقای اقبال در حاشیۀ کتاب مذکور توضیح داده اند: هنوز هم به این اسم باقی، و در مشرق قندز و بر سر راه فیض آباد واقع است. (تاریخ مغول عباس اقبال ص 58). چون یزدجرد بمرد، از پس او هیجده سال ابن هرمز برادر کهتر که پیش پدر بود ملک بگرفت. آن پسر مهتر از سیستان بسوی ملک هیاطله رفت، به غرجستان و طخارستان و بلخ، و خبر خویش بگفت که برادر کهتر ملک بگرفت، و حق من است و از وی سپاه خواست، ملک او را طالقان داد، و گرامی کرد، و لکن سپاه ندادش. (ترجمه طبری بلعمی). سوی طالقان آمد و مرورود سپهرش همیداد گفتی درود. فردوسی. دگر طالقان شهر تا فاریاب همیدون ببخش اندرون اندرآب. فردوسی. سوی طالقان آمد و مرورود جهان پر شد از نالۀ نای و رود. فردوسی. و رجوع به تاریخ سیستان ص 26 و التفهیم چ تهران ص 335 و تاریخ بیهقی چ ادیب ص 200، 201، 544، 582 و جهانگشای جوینی چ لیدن ج 1 ص 92، 104، 105، 106، 119، 131، 132. و جهانگشای جوینی چ لیدن ج 2 ص 51، 58، 139، 194، 196، 200 و ترجمه ایران در زمان ساسانیان رشید یاسمی صص 357- 204 وحبیب السیر چ 1 تهران ج 1 ص 254، 430، 348، 171 و حبیب السیر چ تهران ج 2 ص 6، 15، 26، 127 و تاریخ مغول عباس اقبال ص 36، 47، 48، 50، 57، 58، 62، 64، 73، 171، 176 شود
شهری است به خراسان بر حد میان طخارستان و ختلان، جائی است بر دامن کوه با کشت و برز بسیار. (حدودالعالم). شهری است به خراسان بر سد حد گوزگانان است و از آن این پادشاهی است، شهری با نعمت بسیار است و از او نبیذ بسیار خیزد و نمد خیزد. (حدود العالم). شهری است میان بلخ و مروالرود. از آن شهر است ابومحمد، محمود بن خداش الطالقانی. (منتهی الارب) (آنندراج). این شهر بین مروالرود و بلخ واقع، و میان این دو شهرستان سه روز یا سه منزل مسافت است، اصطخری گوید: بزرگترین شهرستان طخارستان طالقان میباشد. این شهرستان در زمین همواری واقع شده است و فاصله آن تا کوه یک تیر پرتاب است، نهری بزرگ و باغهای بسیار دارد، و به اندازۀ ثلث بلخ باشد، و بعد از طالقان و زوالین بزرگترین شهرستان طخارستان بشمار رود، جماعتی ازفضلاء از این خاک برخاسته اند، از آن جمله است ابومحمد، محمود بن خداش الطالقانی. (معجم البلدان ج 6). طالقان از ولایت طخارستان است، و از اقلیم چهارم، طولش از جزایر خالدات، فا. و عرض از خط استوا، ک. له. شهر کوچک است اکثر مردم آنجا جولاه باشد، و در او غله و میوه بسیار است، و معمور و آبادان است و از آنجا تا مرو شش فرسنگ مسافت است. (نزهه القلوب چ لیدن مقالۀ 3صص 179- 156). طالقان کرسی ولایت طخارستان، واقع دردومنزلی ولوالج و سه منزلی بدخشان است. (تاریخ مغول). آقای اقبال در حاشیۀ کتاب مذکور توضیح داده اند: هنوز هم به این اسم باقی، و در مشرق قندز و بر سر راه فیض آباد واقع است. (تاریخ مغول عباس اقبال ص 58). چون یزدجرد بمرد، از پس او هیجده سال ابن هرمز برادر کهتر که پیش پدر بود ملک بگرفت. آن پسر مهتر از سیستان بسوی ملک هیاطله رفت، به غرجستان و طخارستان و بلخ، و خبر خویش بگفت که برادر کهتر ملک بگرفت، و حق من است و از وی سپاه خواست، ملک او را طالقان داد، و گرامی کرد، و لکن سپاه ندادش. (ترجمه طبری بلعمی). سوی طالقان آمد و مرورود سپهرش همیداد گفتی درود. فردوسی. دگر طالقان شهر تا فاریاب همیدون ببخش اندرون اندرآب. فردوسی. سوی طالقان آمد و مرورود جهان پر شد از نالۀ نای و رود. فردوسی. و رجوع به تاریخ سیستان ص 26 و التفهیم چ تهران ص 335 و تاریخ بیهقی چ ادیب ص 200، 201، 544، 582 و جهانگشای جوینی چ لیدن ج 1 ص 92، 104، 105، 106، 119، 131، 132. و جهانگشای جوینی چ لیدن ج 2 ص 51، 58، 139، 194، 196، 200 و ترجمه ایران در زمان ساسانیان رشید یاسمی صص 357- 204 وحبیب السیر چ 1 تهران ج 1 ص 254، 430، 348، 171 و حبیب السیر چ تهران ج 2 ص 6، 15، 26، 127 و تاریخ مغول عباس اقبال ص 36، 47، 48، 50، 57، 58، 62، 64، 73، 171، 176 شود
لقب پادشاهان ’شهرک’ از حدود ماوراءالنهر. بنابر روایت کریستنسن دانمارکی، سلاطین ممالکی که مجاور سرحدهای شرقی و شمالی ایران بوده اند، اغلب به القاب مخصوصه معروفند، من جمله ’طالقان’ لقب پادشاه شهرک از حدود ماوراءالنهر بوده است. (ایران در زمان ساسانیان ترجمه رشید یاسمی ص 357)
لقب پادشاهان ’شهرک’ از حدود ماوراءالنهر. بنابر روایت کریستنسن دانمارکی، سلاطین ممالکی که مجاور سرحدهای شرقی و شمالی ایران بوده اند، اغلب به القاب مخصوصه معروفند، من جمله ’طالقان’ لقب پادشاه شهرک از حدود ماوراءالنهر بوده است. (ایران در زمان ساسانیان ترجمه رشید یاسمی ص 357)
دهی از دهستان کنار رود خانه شهرستان گلپایگان. در 8هزارگزی خاور گلپایگان و 6هزارگزی خاور شوسۀ گلپایگان به خمین و در جلگه واقع و هوای آن گرمسیری مالاریایی است. 347 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات، لبنیات، تریاک، پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان کنار رود خانه شهرستان گلپایگان. در 8هزارگزی خاور گلپایگان و 6هزارگزی خاور شوسۀ گلپایگان به خمین و در جلگه واقع و هوای آن گرمسیری مالاریایی است. 347 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات، لبنیات، تریاک، پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
یعنی خداوند خلق میکند، نام اشخاص معدودی از نسل قورح که در عهد عتیق مذکورند: اول پدرسموئیل و شوی حنّا که معروفتر از همه و شخصی عبرانی و متقی بود، دوم نام سه تن از بنی قورح که پیش از داود بودند. رجوع به قاموس کتاب مقدس ص 95 و 96 شود
یعنی خداوند خلق میکند، نام اشخاص معدودی از نسل قورح که در عهد عتیق مذکورند: اول پدرسموئیل و شوی حَنّا که معروفتر از همه و شخصی عبرانی و متقی بود، دوم نام سه تن از بنی قورح که پیش از داود بودند. رجوع به قاموس کتاب مقدس ص 95 و 96 شود
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’بعقیده صاحب معجم البلدان از شهرهای سجستان است و بعقیدۀ بعضی این شهر در قلمرو بست واقع میباشد، پرجمعیت و معمور است و دو بازارمعتبر دارد’. (مرآت البلدان ج 4 ص 78). و رجوع به ’جالقان’ (با جیم) در معجم البلدان ج 3 ص 39 شود
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’بعقیده صاحب معجم البلدان از شهرهای سجستان است و بعقیدۀ بعضی این شهر در قلمرو بُست واقع میباشد، پرجمعیت و معمور است و دو بازارمعتبر دارد’. (مرآت البلدان ج 4 ص 78). و رجوع به ’جالقان’ (با جیم) در معجم البلدان ج 3 ص 39 شود
یونانی تازی شده از گیاهان برناک (برناک حنا) نوشته است که این واژه در زبان مغرب الاقصی گونه ای بادام کوهی است کرکم (زعفران) برناک بستن برناک نهادن ریش آغشتن، کرکم زدن کرکمظلایی (کرکم زعفران)
یونانی تازی شده از گیاهان برناک (برناک حنا) نوشته است که این واژه در زبان مغرب الاقصی گونه ای بادام کوهی است کرکم (زعفران) برناک بستن برناک نهادن ریش آغشتن، کرکم زدن کرکمظلایی (کرکم زعفران)