- الق
- درخشنده
معنی الق - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بارگیری، آموزاندن، یاد دادن، افکندن، رسانیدن، آموختن، فرازبان دادن، در افکندن، کسی را باشتباه افکندن بیفکندن
مطلبی را به فکر یا ذهن کسی افکندن
القای شبهه: کسی را به اشتباه انداختن
القای شبهه: کسی را به اشتباه انداختن
آفرینشگر، آفریننده، آفریدگار
زایل کننده و سترنده موی
نو بیرون آورنده، آفریدگار، آفریننده، بوجود آورنده
درخشیدن، زینت دادن درخشیدن درخش زدن، بلند کردن سر، آمادن برای بدی، دامن بر چیدن برای دشمنی
زایل کننده و سترندۀ موی، سرتراش، دارویی که موی بدن را زایل کند مانند زرنیخ و نوره، کوه بسیار بلند که گیاهی در آن نباشد
خلق کننده، آفریننده، از نام ها و صفات خداوند
((لِ))
فرهنگ فارسی معین
ماده و دوایی که زایل کننده و سترنده موی باشد مانند زرنیخ و نوره و سفید آب و خاکستر و غیره، حلاق
Creator
создатель
Schöpfer
творець
twórca
criador
creatore
creador
créateur
schepper
ผู้สร้าง
pencipta
خالقٌ
सर्जक
yaratan kişi
mumbaji
স্রষ্টা
چیستان، دشواری ها