جدول جو
جدول جو

معنی الق - جستجوی لغت در جدول جو

الق
(اِلْ لَ)
درخشنده. (آنندراج). برق درخشنده و روشن شونده. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
الق
(اِ)
گرگ نر. ذئب. (آنندراج) (از اقرب الموارد). مؤنث آن القه و جمع الق است، و ببوزینۀ ماده نیز القه گویند ولی نر آن را الق نگویند بلکه قرد و ربّاح خوانند. (اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
الق
(اِ)
درخشیدن برق و نباریدن، و الاّق نعت آنست. (آنندراج). لمعان و اضأت برق. تاءلﱡق. (ازاقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
الق
(اِ لَ)
جمع واژۀ الق و القه. رجوع به الق و القه در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
الق
درخشنده
تصویری از الق
تصویر الق
فرهنگ لغت هوشیار
الق
پارچه یا نمد اضافی که جهت تنظیم پالان در زیر آن قرار گیرد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افق
تصویر افق
(دخترانه)
خطی که در محل تقاطع زمین و آسمان به نظر می رسد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از القا
تصویر القا
مطلبی را به فکر یا ذهن کسی افکندن
القای شبهه: کسی را به اشتباه انداختن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ قَ)
گرگ ماده. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، الق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مادۀ گرگ. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ قا)
زن سبک خیز. سریعهالوثب. رجوع به القه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
قلعۀ استواری است از قلاع ناحیۀ زوزان در ’موصل’. (از معجم البلدان). در ’تاریخ کرد’ (ص 97) آمده: القی (الک) ناحیه ای در کردستان است. رجوع به تاریخ مذکور و ’الک’ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از الصق
تصویر الصق
چسبان تر دوسانتر چسبنده تر چسبان تر
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی این واژه در غیاث اللغات با آرشی جدا از الاغ آمده سواری ستور بیگاری دروغگو الاغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازق
تصویر ازق
تنگی، تنگ گردیدن، تنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الط
تصویر الط
رومی تازی شده سیسنبر از گیاهان افتاده دندان کرم خورده دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الم
تصویر الم
رنج ویدا، دردمندی فرخا دردمند شدن، دردمندی، درد، جمع آلام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقل
تصویر اقل
کمتر و اندکتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشلق
تصویر اشلق
ترکی دروغ بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشق
تصویر اشق
دشوارتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذلق
تصویر اذلق
زبان تیز، نیزه تیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارق
تصویر ارق
بیخواب، بیدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادق
تصویر ادق
باریک تر دشوارتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلق
تصویر اخلق
خوشخوتر نیک رفتارتر
فرهنگ لغت هوشیار
جمع خلق خوی ها. یا اخق معنوی. طبیعت باطنی سرشت درونی. یا (علم) اخق یا تهذیب اخق یا تهذیب نفس یکی از شعب حکمت عملی است و آن دانش بد و نیک خویها و تدبیر انسان است برای نفس خود یا یک تن خاص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثلق
تصویر اثلق
پنج انگشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احق
تصویر احق
سزاوارتر به سزاتر سزاوارتر اولی صاحب حق تر راست تر بسزاتر
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی شده ابلک خلنگ نرپیسه خلنج فرهنگ معین ابلک را گیاهی از تیره ای اسپناج دانسته، چکچکی از پرندگان دو رنگ، رنگی سصفید که با آن رنگ دیگر باشد، چپار خلنگ خلنج پیس پیسه نرپیسه سیاه و سفید، روز گار زمانه تصاریف دهر صروف لیل و نهار. و گاه از آن به ابلق ایام و ابلق چرخ و ابلق فلک تعبیر کنند بمناسبت سفید روز و سیاهی شب، پر دو رنگی که سرهنگان و سران غوغا و جوانان شنگ برای زینت بر طرف کلاه میزدند. یا ابلق ایام. دنیا و روزگار به اعتبار شب و روز. یا ابلق توسن. از شب و روز دو رنگ و سر کش. یا ابلق جهان تاز. شب و روز یا ابلق چرخ. شب و روز، روزگار. یا ابلق عمر. شب و روز یا ابلق فلک. شب و روز، روزگار
فرهنگ لغت هوشیار
بارگیری، آموزاندن، یاد دادن، افکندن، رسانیدن، آموختن، فرازبان دادن، در افکندن، کسی را باشتباه افکندن بیفکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الص
تصویر الص
باریکشانه چسبیده دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابلق
تصویر ابلق
ابلک، سیاه سفید، دورنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از احق
تصویر احق
سزاوارتر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اقل
تصویر اقل
کمتر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از افق
تصویر افق
دوردست، کران، فراس، کرانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اله
تصویر اله
خدا
فرهنگ واژه فارسی سره
آموختن، تلقین
فرهنگ واژه مترادف متضاد