جمع واژۀ لص، لص، لص. دزدان. (اقرب الموارد). رجوع به لص شود، بر بازی انگیختن یا آوردن چیزی که بدان بازی کنند. (منتهی الارب) (آنندراج). واداشتن ببازی یا اسباب بازی آوردن برای دختر. (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ لَص، لُص، لِص. دزدان. (اقرب الموارد). رجوع به لص شود، بر بازی انگیختن یا آوردن چیزی که بدان بازی کنند. (منتهی الارب) (آنندراج). واداشتن ببازی یا اسباب بازی آوردن برای دختر. (از اقرب الموارد)
برچسبیدن. (منتهی الارب) ، لحد ساختن در گور. (منتهی الارب). گور را لحد ساختن. (آنندراج). لحد کردن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) ، در لحد نهادن. (آنندراج). کندن لحد برای مرده. کندن لحد. (از اقرب الموارد) ، مایل شدن و برگردیدن. (منتهی الارب). میل و عدول. (ازتاج العروس) ، خصومت و جدال نمودن. (منتهی الارب). مجادله کردن. (آنندراج) (اقرب الموارد) ، از دین برگشتن، یقال: الحد فی دین اﷲ، یعنی منحرف شد از آن و عدول کرد. (منتهی الارب). از دین حق برگشتن. (آنندراج). بچسبیدن (میل و انحراف) ازحق. (مصادر زوزنی). پیچیدن از حق. (ترجمه علامۀ جرجانی تهذیب عادل). انحراف و میل و عدول از دین و جز آن، و طعن و بدگویی در آن. (از اقرب الموارد). کفر وبدعت در دین. بت پرستی. (ناظم الاطباء) : پیش یأجوجی که ظلمت خانه الحاد راست دست و تیغ این سکندر سد اکبر ساختند. خاقانی. بخبث نجله وفساد دخله و رجس اعتقاد و قبح الحاد موصوف و معروف به ود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 260). مادۀ فساد و الحاد و کفر و عناد در آن نواحی منحسم و منقطع گشت. (ایضاً ص 262) ، عیب کردن کسی را و دروغ بربستن بر وی. (منتهی الارب). پست شمردن کسی را و سخن نادرست گفتن درباره او. (از اقرب الموارد) ، الحاد سهم، برخوردن تیر به یکی از دو طرف نشانه. (از اقرب الموارد)
برچسبیدن. (منتهی الارب) ، لحد ساختن در گور. (منتهی الارب). گور را لحد ساختن. (آنندراج). لحد کردن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) ، در لحد نهادن. (آنندراج). کندن لحد برای مرده. کندن لحد. (از اقرب الموارد) ، مایل شدن و برگردیدن. (منتهی الارب). میل و عدول. (ازتاج العروس) ، خصومت و جدال نمودن. (منتهی الارب). مجادله کردن. (آنندراج) (اقرب الموارد) ، از دین برگشتن، یقال: الحد فی دین اﷲ، یعنی منحرف شد از آن و عدول کرد. (منتهی الارب). از دین حق برگشتن. (آنندراج). بچسبیدن (میل و انحراف) ازحق. (مصادر زوزنی). پیچیدن از حق. (ترجمه علامۀ جرجانی تهذیب عادل). انحراف و میل و عدول از دین و جز آن، و طعن و بدگویی در آن. (از اقرب الموارد). کفر وبدعت در دین. بت پرستی. (ناظم الاطباء) : پیش یأجوجی که ظلمت خانه الحاد راست دست و تیغ این سکندر سد اکبر ساختند. خاقانی. بخبث نجله وفساد دخله و رجس اعتقاد و قبح الحاد موصوف و معروف به ود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 260). مادۀ فساد و الحاد و کفر و عناد در آن نواحی منحسم و منقطع گشت. (ایضاً ص 262) ، عیب کردن کسی را و دروغ بربستن بر وی. (منتهی الارب). پست شمردن کسی را و سخن نادرست گفتن درباره او. (از اقرب الموارد) ، الحاد سهم، برخوردن تیر به یکی از دو طرف نشانه. (از اقرب الموارد)
در مفردات ابن البیطار (ذیل شبرم) آمده: ’و اما ورقه (ورق شبرم) فانه یسهل اذا شرب منه ثلاث الصاب و هی ثلاثه مثاقیل والمثقال 18 قیراطاً’. از این عبارت چنین برمی آید که کلمه الصاب جمع، و معادل سه مثقال است. در ترجمه لکلرک بر مفردات این قسمت نیامده و در فرهنگهای معتبر نیز دیده نشد
در مفردات ابن البیطار (ذیل شبرم) آمده: ’و اما ورقه (ورق شبرم) فانه یسهل اذا شرب منه ثلاث الصاب و هی ثلاثه مثاقیل والمثقال 18 قیراطاً’. از این عبارت چنین برمی آید که کلمه الصاب جمع، و معادل سه مثقال است. در ترجمه لکلرک بر مفردات این قسمت نیامده و در فرهنگهای معتبر نیز دیده نشد
دهی است از دهستان جیرستان بخش باجگیران شهرستان قوچان که در 48 هزارگزی شمال باختری باجگیران سر راه مالرو عمومی باجگیران به امیرخان قرار دارد، کوهستانی و سردسیر است. سکنۀ آن 327 تن شیعه و کردی هستند. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصولات آن غلات و میوه و شغل اهالی زراعت و هیزم کنی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان جیرستان بخش باجگیران شهرستان قوچان که در 48 هزارگزی شمال باختری باجگیران سر راه مالرو عمومی باجگیران به امیرخان قرار دارد، کوهستانی و سردسیر است. سکنۀ آن 327 تن شیعه و کردی هستند. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصولات آن غلات و میوه و شغل اهالی زراعت و هیزم کنی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
شکافته شدن پلک چشم شتر تا معلوم شود پیه دارد یا نه. این فعل بصورت مجهول استعمال میشود. الخص البعیر (مجهولا) ، فعل به اللخص فظهر نقیه . (از اقرب الموارد). آشکار گردیدن پیه چشم شتر بنگریستن. (منتهی الارب) (آنندراج)
شکافته شدن پلک چشم شتر تا معلوم شود پیه دارد یا نه. این فعل بصورت مجهول استعمال میشود. اُلخِص َ البعیر (مجهولا) ، فعل به اللخص فظهر نِقیُه ُ. (از اقرب الموارد). آشکار گردیدن پیه چشم شتر بنگریستن. (منتهی الارب) (آنندراج)