جدول جو
جدول جو

معنی الزین - جستجوی لغت در جدول جو

الزین(اِ)
دهی است جزء دهستان طارم علیا، بخش سیردان شهرستان زنجان که در 35 هزارگزی شمال باختری سیردان و ده هزارگزی راه مالرو طارم قرار دارد. کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 228 تن شیعۀ ترکی زبانند. آب آن از رود خانه سرخ دیزج تأمین شود و محصول آن پنبه، انار و گردو، و شغل اهالی زراعت و گلیم و جاجیم بافی است. راه مالرو وصعب العبور دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الچین
تصویر الچین
(پسرانه)
ال (ترکی) + چین (فارسی)، ایلچین، برگزیده ایل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارزین
تصویر ارزین
(پسرانه)
نام فرماندار پارس هنگام یورش اسکندر به ایران
فرهنگ نامهای ایرانی
(اَ فَ)
دو هزار. تثنیۀ الف در حالت نصب و جر. الفان. الفی:
سال سیصد سرخ می خور سال سیصد زردمی
لعل می الفین شهر والعصیر الفی سنه.
منوچهری، القام حجر، خاموش گردانیدن کسی را در گفتگو و مخاصمه. (از اقرب الموارد) ، دویدن اسب در رفتار. (منتهی الارب) (آنندراج). تاختن شتر در رفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
روزگار سخت و آزارندۀ مردم و جز آن. (از منتهی الارب) (از آنندراج). الشدید الکلب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ یَ)
نرم. لیّن. ج، الاین. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان رودبار بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین، در 30 هزارگزی باختر معلم کلایه. در کوهستان واقع و معتدل است. سکنۀ آن 80 تن شیعه اند و بفارسی سخن میگویند. آب آن از چشمه سار و محصول آنجا غلات و گردو و شغل مردم زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
مخفف ازاین. زین. من هذا.
لغت نامه دهخدا
خنثی. (مؤید الفضلاء از الغنیه و شرفنامه)
لغت نامه دهخدا
(اِ لُ)
قصبه ای است در آتیک در شمال غربی آتن. این قصبه معبدی دارد از الهۀ ’دمته’ که مراسمی مشهور در آنجا بر پا میکنند
لغت نامه دهخدا
(کِرْ رَ / رِ زَ دَ)
هضم کردن. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 122 الف). استینگاس نیز به همین معنی آورده و آن را مشکوک دانسته است
لغت نامه دهخدا
(اَ)
اوجین. اوژین. حلقه ای که بر سر تک بند آدمی و تنگ اسب میدوزند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ لا هََ)
تثنیۀ اله. رجوع به اله شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ناحیه ایست از اسکاتلند شمالی. مرکز آن نیز الجین است. سکنۀ آن 41000 تن و سکنۀ مرکز آن 9000 تن است
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لَ ذَ نِ)
تثنیۀ الّذی. آن دومذکر. آن دو که. دو مردی که. رجوع به الّذی شود
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لَ نَ)
آن مردان. آن جماعت مذکر. مردانی که. کسانی که. جمع واژۀ الّذی. رجوع به الّذی شود.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ابزیم. ج، ابازین
لغت نامه دهخدا
(پُ لِ)
نام قدیم ایالت رویگو در ایتالیا
لغت نامه دهخدا
(رِ)
یکی از نویسندگان و ادباء بزرگ عرب در قرن 14 هجری و صاحب مجلۀ عرفان صیداست. او دارای تألیفاتی مانند تاریخ صیدا وتاریخ شیعه میباشد. (معجم المطبوعات ج 2 ص 1259)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ازین
تصویر ازین
از چیز معهود یا مذکور ازین زین من هذا، مثل این مانند این: (و از آن امیرالمومنین هم از این معانی بود) (بیهقی)، برای اشاره وصف جنسی بکار میرود و غالبا پس از اسم یا صفتی که بعد از آن قرار میگیر یای نکره میاورند از این نوع از این قسم از این گونه: (از این مه پاره ای عابد فریبی م یک پیکری طاوس زیبی) (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الین
تصویر الین
نرم تر نرمخوتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الزیدن
تصویر الزیدن
هضم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الین
تصویر الین
((اَ یَ))
نرم تر، نرمخوتر
فرهنگ فارسی معین
جایگاه چیدن و انباشتن موقت بافه های گندم و برنج و جو
فرهنگ گویش مازندرانی
پیاز وحشی، کنایه از افراد لاغر، گوسفند لاغر
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی