- الزام
- واداشت بایاندن نا گزیراندن فراچوانش گردن گیر کردن وا داشتن وادار کردن بعهده کسی قرار دادن، لازم کردن واجب کردن، اثبات، جمع الزامات
معنی الزام - جستجوی لغت در جدول جو
- الزام
- لازم گردانیدن، واجب کردن، واجب ساختن کاری بر کسی، برعهده قرار دادن، لازم گردانیدن بر خود یا بر دیگری، اجبار، ملازم شدن، همراه شدن
![تصویری از الزام](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/2/8/3/amd-0028313.jpg)
- الزام ((اِ))
- وادار کردن، به عهده کسی قرار دادن، لازم گردانیدن، واجب کردن
![تصویری از الزام](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/0/2/3/mon-0002380.jpg)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
صداها، آوازها ،جمع لحن، آواهای خوش جمع لحن. آوازها آهنگها، آوازهای خوش نغمه های دلکش یا الحان باربدی. آهنگهای منسوب به باربد
обязательный
bindend, obligatorisch
обов'язковий
wiążący, obowiązkowy
约束的 , 强制的 , 强制性的 , 必须的
vinculativo, obrigatório
vincolante, obbligatorio
vinculante, obligatorio
contraignant, obligatoire
bindend, verplicht
ผูกมัด , จำเป็น , บังคับ
mengikat, wajib
قابليّةٌ , قابليّة ٱلحياة , طاقةٌ , منمّيٌ
बाध्यकारी , अनिवार्य
מחייב , חובה
拘束力のある , 義務的な
구속력 있는 , 의무적인 , 의무의
bağlayıcı, zorunlu
ya kulazimisha, wa lazima, lazima
বাধ্যতামূলক , আবশ্যক
لازمی , ضروری
جمع زلم، تیرهای منگیا (منگیا قمار) گونه ای از منگیا به زمان کاناگری (جاهلیت) پیش از اسلام که با تیرهای بی پر بازی می شده و اسلام آن را بر انداخته تیرهای قماربی پر که در جاهلیت با آن بازی میکردند