جدول جو
جدول جو

معنی الحمد - جستجوی لغت در جدول جو

الحمد
حمد، ستایش، سپاس، سورۀ اول قرآن کریم، دارای هفت آیه
تصویری از الحمد
تصویر الحمد
فرهنگ فارسی عمید
الحمد(اِ تِ)
ستایش و سپاس داشتن. تعریف و شکر. رجوع به حمد شود:
الحمد خدای آسمان را
کاختر بدرآمد از وبالم.
سعدی
لغت نامه دهخدا
الحمد(اَ حَ)
نام سوره ای از قرآن کریم. فاتحهالکتاب. سورۀ فاتحه. ام القرآن. ام الکتاب. حمد. سبع المثانی. الصلوه:
چنانچون کودکان از پیش الحمد
بیاموزند ابجد را و کلمن.
منوچهری.
گر از تو بپرسید کسی راز عالم
چو الحمد و چون قل هو الله بخوانی.
معزی.
رو شنو حال خراسان و عراق ای شه غرب
که مر او راست همه حال چو الحمد از بر.
انوری.
پس از الحمد و الرحمن و الکهف
پس از یاسین و طاسین میم و طاها.
خاقانی.
کرد صدره فلک اقرار که همچون الحمد
علم لشکر جاه تو زبر می بینم.
ظهیر فاریابی.
چون برآمد ماه نو از مطلع پیراهنش
چشم بد را گفتم الحمدی بدم پیرامنش.
سعدی.
او که الحمد را نکرده درست
ویس و رامین چراش باید جست ؟
اوحدی.
همچو الحمدم فکندی بر زبان خاص و عام
لیک خود روزی بحمدالله نمیخوانی مرا.
اوحدی.
- امثال:
مثل الحمد از بر داشتن. (امثال و حکم).
مثل الحمد در دهانها افتادن، یا مقدم و برتر بودن. (امثال و حکم)
لغت نامه دهخدا
الحمد
ستایش و سپاس داشتن
تصویری از الحمد
تصویر الحمد
فرهنگ لغت هوشیار
الحمد((اَ حَ))
مخفف الحمدالله، سپاس خدای را، سوره اول از قرآن کریم دارای هفت آیه، فاتحه الکتاب، شکر، سپاس
تصویری از الحمد
تصویر الحمد
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از احمد
تصویر احمد
(پسرانه)
بسیار ستوده، یکی از نامهای پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از احمد
تصویر احمد
ستوده تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از له الحمد
تصویر له الحمد
سپاس خدای را، المنّة للّه، للّٰه الحمد، الحمد للّٰه، بحمد اللّٰه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لله الحمد
تصویر لله الحمد
سپاس خدای را، له الحمد، بحمد اللّٰه، المنّة للّه، الحمد للّٰه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الحاد
تصویر الحاد
از دین برگشتن، انکار خداوند کردن، کفر و بی دینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الحمد لله
تصویر الحمد لله
شکر خدا را، در مقام شکرگزاری گفته می شود، سپاس خدای را، بحمد اللّٰه، المنّة للّه، للّٰه الحمد، له الحمد برای مثال عیشم مدام است از لعل دلخواه / کارم به کام است الحمدللّه (حافظ - ۸۳۴)
فرهنگ فارسی عمید
(مُ حاجْ جَ)
قرأت کردن سورۀ الحمد. رجوع به الحمد شود:
ای که بر ما بگذری دامن کشان
از سر اخلاص الحمدی بخوان.
سعدی.
بدیناری چو خر در گل بمانند
ور الحمدی بخواهی صد بخوانند.
سعدی (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ دُ لِلْ لاه)
مأخوذ از گارمونیکای روسی، آلت موسیقی دستی که با باد کار میکند. و رجوع به قارمان شود
لغت نامه دهخدا
(اَ حُ)
جمع واژۀ لحم. (اقرب الموارد). رجوع به لحم شود
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
احسن. بغایت ستوده. ستوده تر. حمیدتر. مستدعی بسیار حمد. اکسب للحمد: العود احمد: چون باریتعالی او را از اکرام نفوس در مناقب و مفاخر شناخت لاجرم از برای وی احمد انواع منایا و احسن اقسام رزایا مقدر ساخت. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
(شَ بَ تُلْ حَ)
اشتهار دیگر عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف ملقب به ذوالحوضین. رجوع به ذوالحوضین و عبدالمطلب بن هاشم و شیبه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ لحد و لحد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به لحد و لحد شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
از حد درگذشتن در حرم (کعبه) و میل کردن بظلم در آن، و رعایت نکردن و هتک حرمت آن و شریک قرار دادن بخدا یاشک کردن درباره خدا و بقولی ستم کردن در حرم و بقول دیگر احتکار طعام در آن (در مکه). (از اقرب الموارد). کژکاری خواستن و ستمکاری جستن. (تفسیر کشف الاسرار ج 6 ص 347). از حد درگذشتن در حرم و پاس فرمان نکردن یا شریک گردانیدن با خدای یا ستم کردن یا نگاه داشتن غله را جهت گران فروختن. (منتهی الارب). میل کردن و شرک نمودن در حرم و غله نگه داشتن تا گران شود، و در حرم قتال کردن و ستم کردن. (از آنندراج). اندر حرم قتال کردن. (مصادر زوزنی) : ان الذین کفروا و یصدون عن سبیل اﷲ و المسجد الحرام الذی جعلناه للناس سواء العاکف فیه والباد و من یرد فیه بالحاد بظلم نذقه من عذاب الیم. (قرآن 25/22) ، یعنی ایشان که کافر شدند و برمی گردانند از راه خدای و از مسجد حرام، آنکه مردمان را کردیم آنرا و دادیم، یکسان است درآن شهری و دشتی مقیم و غریب، و هر که در آن کژکاری خواهد و جوید ستمکاری، بچشانیم او را عذاب سخت. (تفسیر کشف الاسرار ج 6 ص 346 و 347).
لغت نامه دهخدا
تصویری از لله الحمد و المنه
تصویر لله الحمد و المنه
سپاس مر نیکی خدای را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از و الحمد لله
تصویر و الحمد لله
و سپاس خدای را الحمد لله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لله الحمد
تصویر لله الحمد
سپاس مر خدای را
فرهنگ لغت هوشیار
سپاس مر خدای را درآغاز و در پایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لله الحمد فی کل حال
تصویر لله الحمد فی کل حال
سپاس مر خدای را همه گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احمد
تصویر احمد
ستوده تر
فرهنگ لغت هوشیار
ارزش ندادن به کسی یا چیزی ارج ننهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحاد
تصویر الحاد
خصومت، از دین برگشتن، کفر، بی دینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احمد
تصویر احمد
((اَ مَ))
ستوده تر، حمیده تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الحاد
تصویر الحاد
((اِ))
از دین برگشتن، انکار خداوند کردن، بی دینی، کفر
فرهنگ فارسی معین
ارتداد، بت پرستی، بدآیینی، بددینی، بدکیشی، بدمذهبی، رجز، رفض، زندقه، شرک، کفر
فرهنگ واژه مترادف متضاد