جدول جو
جدول جو

معنی الحاقی - جستجوی لغت در جدول جو

الحاقی
(اِ)
منسوب به الحاق. غیراصلی. غیراصیل. مقابل اصلی: بیت الحاقی
لغت نامه دهخدا
الحاقی
پیوسته بر افزوده ایوجیک منسوب به الحاق یا شعر (عبارت) الحاقی. شعری (عبارتی) که بعدها دیگران بمنظومه (یا نوشته منثور) شاعری (یا نویسنده ای) افزایند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الماسی
تصویر الماسی
شبیه الماس، تراشیده شده مانند الماس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الحاصل
تصویر الحاصل
کلمه ای که در اختصار کلام گفته یا نوشته می شود مانند بالجمله، القصه، باری و خلاصه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از التحاق
تصویر التحاق
ملحق شدن، به کسی پیوستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الحاق
تصویر الحاق
رسیدن و پیوستن به کسی، به هم رسانیدن و پیوند دادن، پیوستگی
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ القیّه. رجوع به القیه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
منسوب به اسحاق و نام بعض اجداد منتسب الیه است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
یا اسحاقی صو. رودی است که به رود گرگان ریزد. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 91 و 161 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
محمد بن عبدالمعطی بن ابی الفتح بن احمد بن عبدالمغنی بن علی الاسحاقی المنوفی الشافعی. محبی اورا چنین یاد کرده: عبدالباقی المعروف بالاسحاقی المنوفی، وی ادیب و شاعر و قاضی و فاضل و عالم مورخ بود و شعر بسیار داشت و صحیح الفکر بود و او را تاریخی لطیف و رسائل بسیار است. در شهر خویش از شیوخ بسیار حدیث شنید و بمصر تردد داشت و بدانجا نزد اکابر علماء تلمذ کرد. و بسال هزار و شصت و اند در بلدۀ منوف درگذشت. او راست: لطائف اخبارالاول فیمن تصرف فی مصر من ارباب الدول، معروف به تاریخ الاسحاقی، که آن را مشتمل بر یک مقدمه و ده باب و خاتمه ای قرار داده و در باب نهم و دهم از دولت عثمانی بحث میکند و تاریخ فراغت مؤلف از تألیف این کتاب سال 1033 ه. ق. است. این کتاب در مصر بسال 1296 با تحفه الناظرین فیمن ولی مصر من الولاه و السلاطین تألیف شیخ عبدالله شرقاوی (در هامش) بطبع رسیده و بار دیگر در مطبعه الشرفیه بسال 1300 و 1303 و 1304 و نیزدر مطبعه المیمنیه بسال 1310 و در مطبعۀ عبدالرزاق بسال 1315 طبع شده است. (معجم المطبوعات). الروض الباسم فی اخبار من مضی من العوالم، که در سال 1042 به اتمام رسیده. رجوع به الاعلام زرکلی ج 3 ص 963 شود
او راست: لطائف الاسحاقی که بسال 1032 ه. ق. باتمام رسیده است. (کشف الظنون) ، صفتی است خورشید را که برج اسد خانه اوست:
خورشید اسدسوار یابم
بهرام زحل سنان ببینم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان اهواز، که در 39 هزارگزی شمال باختری اهواز، کنار راه شوسۀ اهواز به اندیمشک در ساحل رود کرخه قرار دارد. دشت و گرمسیر است و سکنۀ آن 350 تن شیعه هستند که به عربی و فارسی سخن میگویند. آب آن ازرود خانه کرخه تأمین میشود و محصول آن غلات، و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی قالیچه و جاجیم بافی است. راه شوسه دارد. ساکنان آن از طایفۀ الحائی و چادرنشین اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(اَ حاقْ قَ)
سورۀ شصت و نهمین از قرآن. مکی است و پنجاه ودو آیت دارد و پس از قلم و پیش از معارج است. رجوع به حاقّه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دررسیدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (آنندراج) (ترجمان علامه تهذیب عادل). رسیدن. (منتهی الارب). پیوستن به آخر چیزی. (از آنندراج). ادراک. لحق. لحاق. (از اقرب الموارد). رسیدگی و وصول. رسیدن به کسی یا به چیزی. پیوستگی و اتصال. چسبیدگی و التصاق و منضم شدن. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ لحق. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به لحق شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از الداری
تصویر الداری
بویه فروش، کشتیبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایقاقی
تصویر ایقاقی
سخن چینی نمامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحاقات
تصویر الحاقات
جمع الحاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحاصل
تصویر الحاصل
خلاصه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التحاق
تصویر التحاق
پیوستن به کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الزامی
تصویر الزامی
واجب و لازم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتفاقی
تصویر اتفاقی
ناگهانی، غیرمترقب
فرهنگ لغت هوشیار
روشن گشسبی بینشور منسوب به اشراق مربوط به اشراق: حکمای اشراقی، جمع اشراقیون اشراقیین
فرهنگ لغت هوشیار
نام گروهی است که گویند زمانه هرگز از پیامبری تهی نباشد تا رستخیز دراسلام بااین بر نام دو گروه پدید آمده اند گروهی از شاخه کیسانیه که از پیروان اسحق بن عمرو می باشند و گروه دیگر از غلاه شیعه (گزافگویان) که از پیروان اسحق بن حارث می باشند و در باور آنان پیامبری (نبوت) و پیشوایی (امامت) هردو یکی است (فضل بن شادان نیشابوری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
خویی رفتاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادراقی
تصویر ادراقی
رومی کچله از داروها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحاق
تصویر الحاق
پیوستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحاق
تصویر الحاق
((اِ))
در پیوستن، رسیدن به کسی یا چیزی، به هم پیوند دادن، پیوستگی، اتصال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتفاقی
تصویر اتفاقی
((اِ تِّ))
ناگهانی، غیرمنتظره، به ناگهان، غیرمترقب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اطلاقی
تصویر اطلاقی
کسی که از لشکریان نیست، آزاد از سپاهی گری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتفاقی
تصویر اتفاقی
بختمندانه، گذرانه، ناگهانی، خودبخود، گذری، پیش آمدی، خودبخودی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارفاقی
تصویر ارفاقی
سودار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از الحاق
تصویر الحاق
پیوست
فرهنگ واژه فارسی سره
اتصال، انضمام، پیوستگی، پیوستن، ضمیمه، وصل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
باقی مانده، تتمه، مانده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پیوست، متمم، منضمات
فرهنگ واژه مترادف متضاد