جدول جو
جدول جو

معنی التولد - جستجوی لغت در جدول جو

التولد
خویش خداوند و آن شهریست در جنوب یهودا که در قسمت سبط شمعون درآمد. (صحیفۀ یوشع 15:3 و 19:4) و در ’اول تواریخ ایام 4:29’ تولاد خوانده شد و بگمان دالتون و غردف موقع التولد بمسافت 40 میل به موقع هفت چاه در وادی التولد میباشد. (قاموس کتاب مقدس) ، ستیهیدن. (منتهی الارب) : یقال الث علیه، ای الح، دائم شدن باران. (تاج المصادر بیهقی). مقیم شدن باران. (مصادر زوزنی). پیوسته باریدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الوند
تصویر الوند
(پسرانه)
اروند، دارای تندی و تیزی، نام کوهی در جنوب همدان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از متولد
تصویر متولد
زاییده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از التوا
تصویر التوا
پیچ خوردن، پیچیده شدن، درهم پیچیدن، پیچیدگی، تا خوردن، خمیدگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از التون
تصویر التون
آلتون، زر، طلا، زر سرخ، از نام های زنان و کنیزکان ترک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشتود
تصویر اشتود
روز دوم از خمسۀ مسترقه، بخش دوم از پنج بخش گات ها
فرهنگ فارسی عمید
(اِ وَ)
خمیدن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اُ لِ)
یا آلسوند شهری از نروژ که در یکی از جزایر ساحلی اقیانوس اطلس قرار دارد. سکنۀ آن 18500 تن است، سخت خصومت شدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج). سخت شدن در کار و در خصومت. (از اقرب الموارد) ، منکر شدن حق کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج). انکار حق کسی. (از اقرب الموارد) ، به زمین چسبانیدن گور را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، یاری دادن بر انکار و بر انکار داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج). یاری دادن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
تافته و دوتاه شدن رسن. (منتهی الارب). پیچیده شدن. (مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
توبه کردن. بازگشتن از گناه، آب چکیدن از اطراف درخت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ وِ)
در یکدیگر درآمدن.
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لِ)
خواهندۀ ولد و فرزند، باردار سازنده زن را. (از اقرب الموارد). و رجوع به استیلاد شود
لغت نامه دهخدا
(اِ بِ)
از گلو فروبردن دارو را. (منتهی الارب). دارو به یک جانب دهن فروخوردن. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، افزون شدن گیاه و درهم پیچیدن آن. (منتهی الارب). بهم درشدن شاخهای درخت. (تاج المصادر بیهقی). بهم درشدن گیاه و شاخ درخت وبرپیچیده شدن. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل)
لغت نامه دهخدا
(اِ تُلْ)
نام قصبه ای از پروس در خطۀ پومرانی، واقع در 60 هزارگزی شمال شرقی شهر کوملین و بر کنار نهر استولبه میباشد. 18500 تن نفوس دارد و دارای کارخانه های مخصوص به پارچه بافی و منسوجات پشمی، و آلات و ادوات الکتریکی است
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ وَ)
یعنی مادر فرزند، و آن کنیزی است که از مولای خود آبستن شود.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بازداشتن کسی را از خواستۀ وی، اصطلاحی است در علم استیفاء. صاحب نفائس الفنون آرد: هرگاه مجموعی مکتوب شود یا باقی از حساب مثبت گردد و وجهی دیگر مغایر آنچه در تفصیل آن جمع آمده باشد بدان مضاف شود. آن را اضافت و الحاق خوانند، و در این صورت خالی نباشد از آنکه مبلغ جمع یا باقی را در حشو نوشته باشند یا در بارز، اگر در بارز نوشته باشند آن اضافت یا الحاق را بمقدار مد جمع یا باقی بکشند و وجوهات مضافه یا ملحقه را در زیر آن تفصیل دهند و چون از تفصیل فارغ شوند بجملتان یا جملتاه بقدر آن اضافت یا الحاق بکشند و سربالائی اصل جمع یا باقی و آنچه مضاف شده باشد در زیر آن بنویسند، و جمع یا باقی مبلغی را گویند که در زیر آن جملتان یا جملتاه نویسند و اگر یک دو نوبت این اضافه یا الحاق مکررشود آخرین را الجملتان یا جملتاه نشاید کشید بلکه فذالک المجموع بکشند، دیگر بر آن اضافت، بسیار نشاید کرد، و اگر مبلغ جمع یا باقی در حشو نوشته باشند و همچنان در حشو اضافت کنند بلفظ ’وأضیف’ یا به الحق الی ذالک یا الیها یا مجردان بی مد بسیار نویسند، و علامت یک نون که رقم است بعد از تقریر اضافت و ذکر مبلغ هم در حشو ثبت کنند و حاصل هر دو مبلغ اصل جمع یا باقی یا مبلغ مضاف یا بارز آورند، و اگر این اضافت در حشو مکرر شود آخرین حاصل را در بارز آورند نوبت اول یا دوم را مثلاً همچنان در حشو ذکر کنند بر هر یک حاصل باز اضافت و الحاق میکنند بر وجه مذکور تا چندانکه به آخر رسد و علامت آخر حاصل کنند فذالک باشد بمد اندک، و حد عدد آنکه اضافت و الحاق خواه بر بارز باشد و خواه بر حشو تا چند نوبت روا باشد تعیین نکرده اند اما هرچند کمتر مکرر شود پسندیده تر باشد. (از نفائس الفنون قسم اول ص 86). و رجوع به همین کتاب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از لا ولد
تصویر لا ولد
بی فرزند بی پشت
فرهنگ لغت هوشیار
سستی کردن، خمیدن، روی گردانیدن، پیچیدن در پیچیدن پیچ خوردن پیچیده شدن، پیچیدگی پیچش خمیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
دوستی دارنده، کار پذیرنده، سرکار و مباشر، سازمان و یا کاری را بعهده گیرنده، سرپرست املاک موقوفه
فرهنگ لغت هوشیار
بی فرزند بی بچه. لاولم. نه ونه: وزتو جواب بنده به لا ونعم شود زان پس که داد چرخ جوابش به لاولم. (مسعود سعد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التحاد
تصویر التحاد
کافر شدن، بی دین شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ام ولد
تصویر ام ولد
کنیزی که از صاحب خود حامله باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التوا
تصویر التوا
در پیچیدن پیچ خوردن پیچیده شدن، پیچیدگی پیچش خمیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتود
تصویر اشتود
بخش دوم از پنج بخش گاتها، روز دوم از اندرگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التوبه
تصویر التوبه
توبه کردن، عزم بر ترک کاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التواء
تصویر التواء
((اِ تِ))
پیچ خوردن، پیچیده شدن، پیچیدگی، پیچش، خمیدگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشتود
تصویر اشتود
((اُ تَ وَ))
بخش دوم از پنج بخش گات ها، روز دوم از اندرگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متولد
تصویر متولد
((مُ تَ وَ لِّ))
زاییده شده، تولد یافته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از التحاد
تصویر التحاد
((اِ تِ))
از دین برگشتن، ملحد شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متولد
تصویر متولد
زایچه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متولد
تصویر متولد
nascido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از متولد
تصویر متولد
geboren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از متولد
تصویر متولد
urodzony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از متولد
تصویر متولد
рожденный
دیکشنری فارسی به روسی