جدول جو
جدول جو

معنی التذاذ - جستجوی لغت در جدول جو

التذاذ
لذت بردن، لذت یافتن، خوشمزه یافتن چیزی
تصویری از التذاذ
تصویر التذاذ
فرهنگ فارسی عمید
التذاذ
(اِ تِ)
مزه یافتن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). لذت و مزه یافتن. (غیاث اللغات) : بحاسۀ ذوق به انواع مطعوم و مشروب التذاذ میکند. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
التذاذ
مزه یافتن، خوشگواری خوشی بردن لذت بردن بامزه یافتن، خوشگواری لذت، جمع التذاذات
فرهنگ لغت هوشیار
التذاذ
((اِ تِ))
لذت بردن
تصویری از التذاذ
تصویر التذاذ
فرهنگ فارسی معین
التذاذ
حظ، کیف، لذت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ)
پناه آوردن: جز استلام و التیاذ بظل استرحام، پناهی ندانست. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
بریدن، فروبردن به آب چیزی را. (منتهی الارب). آشامیدن آب
لغت نامه دهخدا
(دَ /دِ)
ابتذاذ حق، گرفتن آن
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سوختن جراحت و ریش بدرد، و سوزش آن. (منتهی الارب). سوختن ریش و آنچه بدان ماند از درد. (تاج المصادر بیهقی). سخت دردکردن زخم و ریش و آنچه بدان ماند. (مصادر زوزنی) ، با هم پیوستن. (منتهی الارب) (غیاث اللغات).
- التقاء خاطرین، نزد بلغاء آن است که دو شاعر در مجاوبات، مصراعی یا بیتی و یا معنی و یا صفتی را موافق بگویند چنانکه اتهام بر هیچیک نبود و آن چنان باشد که هر دو در زمان واحد و مکان واحد به انشاء رسانند بر آن نمط که یکی را بر دیگری اطلاع نبود. و اگر هردو طریق مجاوبات قبول کنند و بعد یک دو روز فرصت طلبند و سازند و امکان اطلاع نبوده باشد همین حکم دارد. و اگر بیت متأخران موافق بیت متقدمان افتد و قائل از آنها باشد که در قوت طبع او شبهه نبود هم از این قبیل بود. کذا فی جامعالصنایع. و این را توارد خاطرین نیز گویند - انتهی. (کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به آنندراج ذیل همین ماده شود.
- التقاءساکنان یا ساکنین، دو حرف ساکن پهلوی یکدیگر قرار گرفتن و این در زبان عرب ناممکن بود و ناچارباید قاعده صرفی در چنین مورد اجرا شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سبک بریدن. (منتهی الارب) (آنندراج). بریدن. (المصادر زوزنی). بشتاب بریدن یا همه چیزی را بریدن. (از اقرب الموارد). بریدن بزودی. (تاج المصادر بیهقی) ، غمخوارگی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). تیمار داشتن. (مجمل اللغه) (تاج المصادر بیهقی) ، در کاری همت برگماشتن و توجه کردن. کوشش کردن. (از کشف و صراح و منتخب بنقل غیاث اللغات) (آنندراج). سعی در هر کاری. عنایت. اعتناء. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). کوشش. سعی. جهد. کوشش فراوان. تدبیر. (ناظم الاطباء) :
ارجو که بسعی و اهتمام تو
زین غم بدهد خلاص دادارم.
مسعودسعد.
از دست جور دور فلک آن کسی امان
یابد که در رعایت و در اهتمام تست.
سوزنی.
ملک یوسف ای حاتم طی غلامت
ملوک جهان جمله در اهتمامت.
انوری.
مرغ بقا دان و نامه بخت کزین دو
کار دو ملک از یک اهتمام برآمد.
خاقانی.
عروس طبع بر او عقد بستم از بر عقل
بدان صداق که از اهتمام او زیبد.
خاقانی.
تا از بسیاری مراعات و اهتمام الیف و حلیف وی شد. (سندبادنامه ص 192).
ایشان بمقدم او مباهات نمودند و قصد او باهتمام ایشان شرفی تمام شناختند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 186). بر اهتمام بحال رعیت و اعتناء بمصالح زیر دست حریص. (ترجمه تاریخ یمینی ص 234).
گفت اگر جدت نبودی و اهتمام
در خریداری این اسود غلام.
مولوی.
باهتمام محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بسعی و اهتمام حاج عبدالرحیم باسمه چی بطبع رسید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از التحاق
تصویر التحاق
پیوستن به کسی
فرهنگ لغت هوشیار
پوشه نهادن خود ردپوشیدن دواجیدن (دواج لحاف: گویش تبری) دواج بر خود پیچیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التحاس
تصویر التحاس
هده یافت (هده) هده خود گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التحاد
تصویر التحاد
کافر شدن، بی دین شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التحاج
تصویر التحاج
گراییدن، ناگزیر گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتذار
تصویر اعتذار
شکایت نمودن، عذر خواستن، پوزش خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التحاب
تصویر التحاب
درنوردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التحاء
تصویر التحاء
پوست بازکردن، ریش درآوردن ریش بر آوردن لحیه پیدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التجاج
تصویر التجاج
در هم شدن امواج، جوش و خروش دریا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التجاء
تصویر التجاء
پناهیدن، پناه بردن، چنگ در زدن، پناه جستن، پناه آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التثام
تصویر التثام
دهانبند نهادن دهان بندبستن لثام بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتذاء
تصویر اعتذاء
تاته خوردن خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتذار
تصویر احتذار
پرهیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتذال
تصویر اعتذال
نکوهش پذیری، دل نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
با مزه یافتن خوشمزه یافتن مزه کردن طلب مزه کردن مزه خاستن، مزه یافتن لذت بردن، خوش مزه دانستن با مزه یافتن خوش مزه شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتذاب
تصویر اجتذاب
بسوی خود کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتذال
تصویر اجتذال
شادمانی کردن شادمانی شادمانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتذال
تصویر ابتذال
خواروکهنه کردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التذاذات
تصویر التذاذات
جمع التذاذ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التذاع
تصویر التذاع
سوزش زخم، درد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتذاذ
تصویر اجتذاذ
بریدن و شکستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التثاق
تصویر التثاق
نمناکی چسبناکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتذاذ
تصویر اجتذاذ
((اِ تِ))
بریدن و شکستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احتذار
تصویر احتذار
پرهیز، پرهیز کزدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابتذال
تصویر ابتذال
بی ارجی، پرهیز، پیش پاافتادگی، خوارگرایی
فرهنگ واژه فارسی سره