جدول جو
جدول جو

معنی الباقی - جستجوی لغت در جدول جو

الباقی
باقی مانده، تتمه، مانده
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اخباری
تصویر اخباری
ویژگی گروهی از علمای شیعه که به ظاهر احادیث و قرآن استناد می کنند نه به دلیل های عقلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الماسی
تصویر الماسی
شبیه الماس، تراشیده شده مانند الماس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخباری
تصویر اخباری
مربوط به اخبار مثلاً مضارع اخباری
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
منسوب به الحاق. غیراصلی. غیراصیل. مقابل اصلی: بیت الحاقی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از دهستان میان آب (بلوک عنافجه) بخش مرکزی شهرستان اهواز واقع در 20 هزارگزی شمال اهواز کنار راه شوسۀ اهواز به اندیمشک هوای آن گرمسیر و در دشت واقع است و 750 تن سکنه دارد. آب آن از چاه، محصول آن غلات، شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع دستی آنان قالیچه بافی است. راه دهکده در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین آن از طایفۀ الباجی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
نام جامه ای معروف و بزبان (کذا) نیک را بدان تشبیه کرده اند و در فرهنگ علمی گفته است جامه یا کسوتی است معروف و تحقیق آنست که پاره ای جامه است که کنارۀ پشواز وصل میکنند و پس پشت افتاده میباشد هنگام سرما یا گره بندهای او را بر ناصیه می بندند تا در گوش سرما نمیرسد و این جامه برای ته زره پوشیدن خوبست. (مؤیدالفضلا). آنندراج عین این شرح را آورده ولی بجای بزبان نویسد: زنان نیک را بدان تشبیه کرده اند. جامه ای معروف. (شرفنامۀ منیری). در هفت قلزم این کلمه را بفتح اول ضبط کرده و نویسد: نان تنک را بدان تشبیه کرده اند. و رجوع به الباغ شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ القیّه. رجوع به القیه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ قی لَ دَتْ تَ)
آنچه مانده است هنگام دیدار (بجا آید یا پرداخت گردد). این جمله را غالباً پس از مذاکرۀ پایان نیافته گویند
لغت نامه دهخدا
روشن گشسبی بینشور منسوب به اشراق مربوط به اشراق: حکمای اشراقی، جمع اشراقیون اشراقیین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الداری
تصویر الداری
بویه فروش، کشتیبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الزامی
تصویر الزامی
واجب و لازم
فرهنگ لغت هوشیار
پیوسته بر افزوده ایوجیک منسوب به الحاق یا شعر (عبارت) الحاقی. شعری (عبارتی) که بعدها دیگران بمنظومه (یا نوشته منثور) شاعری (یا نویسنده ای) افزایند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
خویی رفتاری
فرهنگ لغت هوشیار
خاوندی منسوب به ارباب (درفارسی مفرد بحساب آید) آنچه وابسته و متعلق به ارباب باشد از آب و زمین و بذر و ابزار کشت و جز آن. یا امک اربابی. زمینهایی که ارباب خود را صاحب آنها میداند زمینهای عمده مالک زمینهایی که مالک بزرگ عهده دار امور آنست و کشاورزان برای ارباب در آن کار میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادباری
تصویر ادباری
پلیدی ناپاکی کثیفی، بدبختی نگون بختی سیه روزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادراقی
تصویر ادراقی
رومی کچله از داروها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الباق
تصویر الباق
ترکی کلاهگوش
فرهنگ لغت هوشیار
مانداک های نیک آثار و کرده های نیک که از آدمی بجای ماند پسص از مرگ او وگفته اندباقیات صالحات نمازهای پنجگانه است (درسوره 18 کهف آیه 44 آمده: والباقیات الصالحات خیر عند ربک ثواباو خیر املا) (و باقیهای شایسته بهتراست نزد پروردگار از راه ثواب و بهتر از راه امید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتفاقی
تصویر اتفاقی
ناگهانی، غیرمترقب
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به اخبار کسی که حکایت ها و قصه ها و داستانها را روایت کند محدث اثری مقابل اصولی، در اصطح فقیهان شیعه کسی را گویند که فقط بظاهر حدیث ها تمسک کند و بدلیل های عقلی روی نیاورد، در اصطح ابن الندیم (صاحب الفهرست) و زمان او تاریخ نویس عالم به تاریخ و ترجمه احوال، منسوب به فرقه اخباریان. منسوب به اخبار یا مضارع اخباری. فعل مضارعی که وجه صرفی آن دلت کند بر حدوث کار بطریق خبر و قطع و یقین: (میشوم میخواهم میروم) یا وجه اخباری. یکی از وجه های شش گانه در صرف فعلها و آن این است که کار را بطور قطع و یقین بیان نماید: (میروم رفتم خواهم رفت)
فرهنگ لغت هوشیار
ناگزیری ناخواستی منسوب به اجبار. کاری که از روی قهر و ستم انجام گیرد مقابل اختیاری، نظام اجباری. خدمت سربازی که جوانان باید مدت دو سال بدان بپردازند نظام وظیفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثباتی
تصویر اثباتی
منسوب به اثبات ایجابی موجبه مثبته مقابل سلبی نفیی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتفاقی
تصویر اتفاقی
((اِ تِّ))
ناگهانی، غیرمنتظره، به ناگهان، غیرمترقب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجباری
تصویر اجباری
((اِ))
خدمت نظام وظیفه، سربازی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخباری
تصویر اخباری
کسی که حکایت ها و داستان ها را روایت کند، کسی که فقط به ظاهر احادیث اکتفاء کند نه به دلیل های عقلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اطلاقی
تصویر اطلاقی
کسی که از لشکریان نیست، آزاد از سپاهی گری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الزامی
تصویر الزامی
اجباری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخباری
تصویر اخباری
نوگو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارفاقی
تصویر ارفاقی
سودار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اتفاقی
تصویر اتفاقی
بختمندانه، گذرانه، ناگهانی، خودبخود، گذری، پیش آمدی، خودبخودی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اجباری
تصویر اجباری
ناخواسته، به زور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از الطبقی
تصویر الطبقی
Elitist
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از الزامی
تصویر الزامی
Binding, Compulsory, Mandatory, Obligatory
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
Ethical, Moral
دیکشنری فارسی به انگلیسی