پناه، زینهار، کلمه ای که هنگام ترس و وحشت و احساس خطر برای پناه جویی و کمک خواستن به کار برده می شود، برای مثال به کمندی درم که ممکن نیست / رستگاری به الامان گفتن (سعدی۲ - ۵۳۶)
پناه، زینهار، کلمه ای که هنگام ترس و وحشت و احساس خطر برای پناه جویی و کمک خواستن به کار برده می شود، برای مِثال به کمندی درم که ممکن نیست / رستگاری به الامان گفتن (سعدی۲ - ۵۳۶)
نوعی خراج که سابقاً در بعضی قرارعایا به مالکان میپرداختند: پول اخراجات به هر اسم و رسم که باشد سیما علوفه... و الام... مزاحمت بحال ایشان نرسانید. (مرآت البلدان ج 1 ص 337)
نوعی خراج که سابقاً در بعضی قرارعایا به مالکان میپرداختند: پول اخراجات به هر اسم و رسم که باشد سیما علوفه... و الام... مزاحمت بحال ایشان نرسانید. (مرآت البلدان ج 1 ص 337)
نام یکی از فرزندان نوح که به بابل مقام داشت و ضحاک قصد کشتن او کرد. وی بگریخت و با فرزندان در زمین روم مقام گرفت و بدانجا درگذشت. (مجمل التواریخ ص 147)
نام یکی از فرزندان نوح که به بابل مقام داشت و ضحاک قصد کشتن او کرد. وی بگریخت و با فرزندان در زمین روم مقام گرفت و بدانجا درگذشت. (مجمل التواریخ ص 147)
مشرق و جنوب وی سریر است و مغرب وی روم است و شمال وی دریای کرز و بخاک خزرانست و این ناحیتی است اندر شکستگیها و کوهها و جائی بانعمت و ملکشان ترساست و ایشان را هزار ده است بزرگ و اندر میان ایشان مردمانی اند ترسا و مردمانی بت پرستند و مردمان وی گروهی کوهیند و گروهی دشتی، و لشکر ملک اینجا بشهر خیلان باشد و بندر کاسک و شهر درالان از این ناحیت است. (از حدود العالم). نام ولایتی است از ترکستان و بعضی گویند نام شهری است. (برهان). نام ولایتی از ایران و ترکستان. (شرفنامۀ منیری) : خبر دهند که چون او رود بحرب عدو بود به لشکرش اندرشه الان و خزر. قطران. چون ز سواد شابران سوی خزر سپه کشد روس و الان نهند سر خدمت پای شاه را. خاقانی. بگرداگرد خرگاه کیانی فروهشته نمدهای الانی. نظامی. رجوع به آلان و اران و لان شود
مشرق و جنوب وی سریر است و مغرب وی روم است و شمال وی دریای کرز و بخاک خزرانست و این ناحیتی است اندر شکستگیها و کوهها و جائی بانعمت و ملکشان ترساست و ایشان را هزار ده است بزرگ و اندر میان ایشان مردمانی اند ترسا و مردمانی بت پرستند و مردمان وی گروهی کوهیند و گروهی دشتی، و لشکر ملک اینجا بشهر خیلان باشد و بندر کاسک و شهر دراِلان از این ناحیت است. (از حدود العالم). نام ولایتی است از ترکستان و بعضی گویند نام شهری است. (برهان). نام ولایتی از ایران و ترکستان. (شرفنامۀ منیری) : خبر دهند که چون او رود بحرب عدو بود به لشکرش اندرشه الان و خزر. قطران. چون ز سواد شابران سوی خزر سپه کشد روس و الان نهند سر خدمت پای شاه را. خاقانی. بگرداگرد خرگاه کیانی فروهشته نمدهای الانی. نظامی. رجوع به آلان و اران و لان شود
فلامین. در روم قدیم بر عده ای از کاهنان اطلاق می شد که مأمور انجام شعائر دینی خدایان خاص مانند ژوپیتر بودند و رئیس آنها نمیتوانست نشست و نیز از شهر رم حق خارج شدن نداشت، لکن در عوض میتوانست در مجلس سنا حاضر شود. فلامن های درجۀ اول همیشه از افراد طبقۀ پاتریسیوس انتخاب می شدند و ازسه نفر تعدادشان تجاوز نمیکرد. (فوستل دو کولانژ)
فلامین. در روم قدیم بر عده ای از کاهنان اطلاق می شد که مأمور انجام شعائر دینی خدایان خاص مانند ژوپیتر بودند و رئیس آنها نمیتوانست نشست و نیز از شهر رم حق خارج شدن نداشت، لکن در عوض میتوانست در مجلس سنا حاضر شود. فلامن های درجۀ اول همیشه از افراد طبقۀ پاتریسیوس انتخاب می شدند و ازسه نفر تعدادشان تجاوز نمیکرد. (فوستل دو کولانژ)
دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان رشت در 5 هزارگزی شمال رشت و هزارگزی خاور راه پیربازار. جلگه و معتدل مرطوب است. سکنۀ آن 420 تن شیعه اند که به گیلکی وفارسی سخن میگویند. آب آن از صیقلان رود تأمین میشودو محصول آن برنج و صیفی کاری و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان رشت در 5 هزارگزی شمال رشت و هزارگزی خاور راه پیربازار. جلگه و معتدل مرطوب است. سکنۀ آن 420 تن شیعه اند که به گیلکی وفارسی سخن میگویند. آب آن از صیقلان رود تأمین میشودو محصول آن برنج و صیفی کاری و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان کوهستان بخش کلاردشت شهرستان نوشهر واقع در 42 هزارگزی جنوب مرزان آباد و 4 هزارگزی باختر شوسۀ چالوس به تهران کوهستانی و سردسیر است و 180 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه، محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان شال بافی است. زمستانها برای تعلیف احشام و تأمین زندگانی به پرزنگون میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان کوهستان بخش کلاردشت شهرستان نوشهر واقع در 42 هزارگزی جنوب مرزان آباد و 4 هزارگزی باختر شوسۀ چالوس به تهران کوهستانی و سردسیر است و 180 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه، محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان شال بافی است. زمستانها برای تعلیف احشام و تأمین زندگانی به پرزنگون میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان کتول بخش علی آباد شهرستان گرگان واقع در 4 هزارگزی علی آباد و 2 هزارگزی شوسۀ گرگان به گنبد. در دامنه واقع و هوای آن معتدل و مرطوب و مالاریائی است و 235 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه کفتگیری و چشمه سار، محصول آن برنج، غلات، توتون سیگار، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان مختصر کرباس و پارچه بافی است. زیارتگاهی دردهکده موجود است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان کتول بخش علی آباد شهرستان گرگان واقع در 4 هزارگزی علی آباد و 2 هزارگزی شوسۀ گرگان به گنبد. در دامنه واقع و هوای آن معتدل و مرطوب و مالاریائی است و 235 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه کفتگیری و چشمه سار، محصول آن برنج، غلات، توتون سیگار، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان مختصر کرباس و پارچه بافی است. زیارتگاهی دردهکده موجود است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
جانوری از رده ذوحیاتین دمدار که خود تیره خاصی را به وجود آورده است. این جانور دارای قدی متوسط (حد اکثر 25 سانتی متر) و پوستی تیره رنگ با لکه های زرد تند میباشد. محل زندگی سمندر در اماکن نمناک تاریک و غارها و تغذیه وی از حشرات و کرمهاست. بدنش نسبتا فربه است و بدنی استوانه یی شکل ختم میشود. حیوانی است بی آزار ولی ماده ای لزج از پوست وی ترشح میشود که سوزاننده است سالامندرا سالا ماندر. توضیح گفته اند وی در آتش نمیسوزد و آن اغراق آمیز است
جانوری از رده ذوحیاتین دمدار که خود تیره خاصی را به وجود آورده است. این جانور دارای قدی متوسط (حد اکثر 25 سانتی متر) و پوستی تیره رنگ با لکه های زرد تند میباشد. محل زندگی سمندر در اماکن نمناک تاریک و غارها و تغذیه وی از حشرات و کرمهاست. بدنش نسبتا فربه است و بدنی استوانه یی شکل ختم میشود. حیوانی است بی آزار ولی ماده ای لزج از پوست وی ترشح میشود که سوزاننده است سالامندرا سالا ماندر. توضیح گفته اند وی در آتش نمیسوزد و آن اغراق آمیز است
پناه زینهار به دادم برس به فریادم برس زینهارخ پناه (کلمه ای که وقت نزول حوادث گویند) : (هرلحظه ها تفی بتو آواز میدهد کاین دامگه نه جای امانست الامان) (خاقانی) یاالامان گفتن، کلمه (الامان) را بر زبان راندن زینهار خواستن: بکمندی درم که ممکن نیست رستگاری بالامان گفتن، (سعدی) پناه، هنگام ترس و وحشت و تسلیم گفته میشود
پناه زینهار به دادم برس به فریادم برس زینهارخ پناه (کلمه ای که وقت نزول حوادث گویند) : (هرلحظه ها تفی بتو آواز میدهد کاین دامگه نه جای امانست الامان) (خاقانی) یاالامان گفتن، کلمه (الامان) را بر زبان راندن زینهار خواستن: بکمندی درم که ممکن نیست رستگاری بالامان گفتن، (سعدی) پناه، هنگام ترس و وحشت و تسلیم گفته میشود