جدول جو
جدول جو

معنی الازلن - جستجوی لغت در جدول جو

الازلن
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الامان
تصویر الامان
پناه، زینهار، کلمه ای که هنگام ترس و وحشت و احساس خطر برای پناه جویی و کمک خواستن به کار برده می شود، برای مثال به کمندی درم که ممکن نیست / رستگاری به الامان گفتن (سعدی۲ - ۵۳۶)
فرهنگ فارسی عمید
نوعی وسیلۀ بازی به شکل یک میله یا چوب بلند با تکیه گاهی در وسط و دو نشیمنگاه در دو طرف که با فشار آوردن بالا و پایین می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاولن
تصویر لاولن
نه و هرگز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الاله
تصویر الاله
آلاله
شقایق، گیاهی شبیه خشخاش با برگ های بریده و گل های سرخ که در انتهای گلبرگ های آن لکۀ سیاهی وجود دارد، لالۀ نعمانی، آلاله، آذریون، شقایق النّعمان، آذرگون، لاله، شقایق نعمان، لالۀ حمرا، لالۀ سرخ
تیره ای از گیاهان دو لپه ای جداگلبرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زلازل
تصویر زلازل
زلزله ها، کنایه از بلاها و سختی ها، جمع واژۀ زلزله
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
دهی است جزء دهستان طارم علیا، بخش سیردان شهرستان زنجان که در 35 هزارگزی شمال باختری سیردان و ده هزارگزی راه مالرو طارم قرار دارد. کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 228 تن شیعۀ ترکی زبانند. آب آن از رود خانه سرخ دیزج تأمین شود و محصول آن پنبه، انار و گردو، و شغل اهالی زراعت و گلیم و جاجیم بافی است. راه مالرو وصعب العبور دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
انبوهی کردن مردم و فراهم آمدن بر آب و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ زِ)
جمع واژۀ اقزل. (منتهی الارب). رجوع به اقزل شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ / لِ)
آلاله. شقایق النعمان. کاسه بشکنک:
الالۀ کوهساران هفته ای بی
بنفشۀ جویباران هفته ای بی.
باباطاهر.
رجوع به آلاله شود
لغت نامه دهخدا
(اُ لَ)
موضعی است. نصر گوید موضعی است به شام. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بشب درآمدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
دهی است از دهستان کوهستان بخش کلاردشت شهرستان نوشهر واقع در 42 هزارگزی جنوب مرزان آباد و 4 هزارگزی باختر شوسۀ چالوس به تهران کوهستانی و سردسیر است و 180 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه، محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان شال بافی است. زمستانها برای تعلیف احشام و تأمین زندگانی به پرزنگون میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اَ زِ)
موضعی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
دهی است از دهستان کتول بخش علی آباد شهرستان گرگان واقع در 4 هزارگزی علی آباد و 2 هزارگزی شوسۀ گرگان به گنبد. در دامنه واقع و هوای آن معتدل و مرطوب و مالاریائی است و 235 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه کفتگیری و چشمه سار، محصول آن برنج، غلات، توتون سیگار، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان مختصر کرباس و پارچه بافی است. زیارتگاهی دردهکده موجود است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(زَ زِ)
بلاها. سختی ها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ زلزله. (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
بلرزند از نهیب او نهنگان
بلرزد کوه سنگین از زلازل.
منوچهری.
از شکل بروج و از منازل
افتاده سپهر در زلازل.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لا کُ لَ)
زحلوقه چوبی است دراز که کودکان آن را بر جای بلندی از زمین نهندو یکی بر یکسر و دیگری بر سر دیگر آن نشیند و هر زمان یک سر آن به بالا برند و سر دیگر را پائین آرند، نوعی از فیلگوش است بیخ آن را مربا کنند و آن را زنجبیل شامی خوانند. نافع جمیع دردها و المهاست که از سردی باشد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
بلغت دیلمی قاشرا است. (فهرست مخزن الادویه). در تنکابن و طبرستان الاملک گویند. (مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
الان. اران. سرزمین الان:
الانان و غز گشت پرداخته
شد آن پادشاهی همه تاخته.
فردوسی.
بخواند و بسی پندها دادشان
براه الانان فرستادشان.
فردوسی.
به ایرانیان گفت الانان و هند
شد از بیم شمشیر ما چون پرند.
فردوسی.
کشیدند لشکر بدشت نبرد
الانان و دریا پس پشت کرد.
فردوسی.
رجوع به الان و اران و آلان شود
لغت نامه دهخدا
(نُ کَ دَ)
اکنون. (ترجمان علامۀ جرجانی). آنفاً. (مهذب الاسماء) (ربنجنی). کنون. اینک. آنفاً. رجوع به آن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
از ایلات اطراف اجارود در آذربایجان، عده آنان چهارصدخانوار است و در سنبلان، قشلاق مغان سکونت دارند و شغل آنان گله داری است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 107) ، برچسبانیدن، یقال: الاقه بنفسه، بخود چسبانید آن را. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از دهستان اوغاز بخش باجگیران شهرستان قوچان واقع در 30 هزارگزی جنوب باختری باجگیران، سر راه مالرو عمومی باجگیران به بی بهره، کوهستانی و هوای آن سردسیر است و 325 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات، میوه جات و شغل اهالی زراعت و مالداری، قالیچه بافی و جوراب بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ منحوت آبزن فارسی
لغت نامه دهخدا
جمع زلزال، بومهن ها زمین لرزه ها تنبه ها نوشگوار لرزانیدن (زمین)، ترسانیدن، لرزش، ارتعاش و جنبش و حرکات ناگهانی پوسته جامد کره زمین که در صورت شدت ساختمانها و شهرها را خراب میکند و جمع کثیری را هلاک میکند. حرکات زمین براثر زلزله به دو قسم انجام میشود: یا حرکات افقی است که زمین مانند گهواره حرکت میکند یا عمودی است که به صورت بالا و پایین رفتن نوسانات ظاهر میشوند و معمولا نوع دوم خطرناک تر است زمین لرزه. بلاها و سختی ها
فرهنگ لغت هوشیار
نه نرگز، کتاب جود توخالی زحرف لان باشد عطای تو به سراندرفزونتر از علن باشد، (سروش)
فرهنگ لغت هوشیار
پناه زینهار به دادم برس به فریادم برس زینهارخ پناه (کلمه ای که وقت نزول حوادث گویند) : (هرلحظه ها تفی بتو آواز میدهد کاین دامگه نه جای امانست الامان) (خاقانی) یاالامان گفتن، کلمه (الامان) را بر زبان راندن زینهار خواستن: بکمندی درم که ممکن نیست رستگاری بالامان گفتن، (سعدی) پناه، هنگام ترس و وحشت و تسلیم گفته میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الاخن
تصویر الاخن
بی سر و سامان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلازل
تصویر زلازل
((زَ زِ))
جمع زلزله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الامان
تصویر الامان
((اَ اَ))
زینهار! پناه !
فرهنگ فارسی معین
آلاله
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در نوزده کیلومتری جنوب باختری شهرستان علی آبادکتول
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاهی شبیه به تاک، خاردار و پیچک وار که میوه اش را سیاه دارو
فرهنگ گویش مازندرانی
از طوایف و تیره های ساکن در کتول
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در چهارکیلومتری جنوب باختری شهرستان کتول
فرهنگ گویش مازندرانی
نام دهکده ای متروکه در کوهستان کلارستاق چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی