جدول جو
جدول جو

معنی الاذه - جستجوی لغت در جدول جو

الاذه
(اِ)
فراگرفتن و احاطه کردن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الاهه
تصویر الاهه
(دخترانه)
الهه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از الاله
تصویر الاله
آلاله
شقایق، گیاهی شبیه خشخاش با برگ های بریده و گل های سرخ که در انتهای گلبرگ های آن لکۀ سیاهی وجود دارد، لالۀ نعمانی، آلاله، آذریون، شقایق النّعمان، آذرگون، لاله، شقایق نعمان، لالۀ حمرا، لالۀ سرخ
تیره ای از گیاهان دو لپه ای جداگلبرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الاجه
تصویر الاجه
الیجه، نوعی پارچۀ راه راه پشمی یا ابریشمی که با دست بافته می شود، الجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الاهه
تصویر الاهه
الهه، نیمه خدای مؤنث، ایزدبانو
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
خداوند شتران تشنه شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ ءَ)
یکی درخت الاء. رجوع به الاء شود
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
رمز است الی آخر الاّیه را
لغت نامه دهخدا
(اِ هََ)
الهه. ماه نو. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اُ هََ)
موضعی است و صریم بن معشربن ذهل بن تیم بدانجا درگذشت. رجوع به معجم البلدان ذیل الالاهه شود، جوشانیدن فله را. (منتهی الارب) ، شیر نخستین دادن مادر بچه را، فله توشه دادن کسی را، بچه را نزد سرپستان بستن تا شیر نخستین خورد، بسیار فله شدن قوم. (منتهی الارب). خداوند فلۀ بسیار گشتن. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نرم گردانیدن. (منتهی الارب) (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل) (تاج المصادر بیهقی) : هذا (حلبوب) یستعمله الناس کلهم فی الانه البطن. (مفردات ابن بیطار)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شهر باستانی یونانی (فوسید) در کنار نهر سفیز. در این شهر بنای معبد اسقلبیوس و معبد می نرو کارنیا است. این شهر در کنار دو معبر کالیدروم واقع است و بعنوان کلید یونان مراقبت میشود. الاته غالباً در محاصره بوده است. در 480 قبل از میلاد خشایارشا آن را بتصرف درآورد و فیلیپ مقدونی در 330 قبل از میلاد پس از فتح کرونه آن را تصرف کرد. اعقاب اسکندر بر سر آن شهر بکشمکش برخاستند و غالباً فرمانروای آن تغییر میکرده است. رومیهابخاطر پاداش مقاومت اهالی که در محاصرۀ تاکسیلا از خود بروز دادند به این شهر استقلال دادند. (از قاموس الاعلام) (از لاروس بزرگ)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بشب درآمدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اُ لَ)
موضعی است. نصر گوید موضعی است به شام. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ / لِ)
آلاله. شقایق النعمان. کاسه بشکنک:
الالۀ کوهساران هفته ای بی
بنفشۀ جویباران هفته ای بی.
باباطاهر.
رجوع به آلاله شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پیام بردن. (المنجد). رسول ایلچی شدن. (آنندراج) (مؤیدالفضلا). فرستادن پیام. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
لیقه انداختن در دوات و نیکو کردن سیاهی آن را. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(اِ ذَ)
جای فراهم آمدن آب باران.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بازداشتن.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
درخشانیدن شمشیر.
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ)
مؤلف دزی آرد: ترکی است بمعنی رنگارنگ. پارچۀ ابریشمی مخطط. در کتاب فرهنگ فرانسه - عربی تألیف الیوس بکتور چ 2 پاریس بسال 1864 XII 308 آمده: پارچه های ابریشمی و پنبه ای دو نوعند یکی را الاجا شامی و دیگری را الاجا هندی نامند. (دزی). و رجوع به الاچه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ چَ)
پارچه ای باشد مخططکه دورنگ باشد. (غیاث اللغات). رجوع به الاجه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
زادن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
در لهجۀ افغانی فک.
- الاشۀ برین، فک اعلی.
- الاشۀ فرودین، فک اسفل
لغت نامه دهخدا
از ’ل وص’، گردانیدن چیزی را بر آنچه میخواست. (منتهی الارب). از ’ل ی ص’. (تاج المصادر بیهقی)
از ’ل ی ص’، خمانیدن چیزی را یا جنبانیدن چیزی را جهت برکندن.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برگردانیدن رنگ سر پستان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هََ زَ / زِ دَ/ دُو)
نو زاییدن آهو و جز آن، یقال: اعاذت و اعوذت. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). نو زاییدن. (آنندراج). اعاذه و اعواذ ناقه و هر ماده ای، زادن آن و در پناه گرفتن بچه، آن بچه را تا هفت یا ده یا پانزده روز و آن ناقه یا حیوان را عائذ و معیذ و معوذخوانند و پس از سپری شدن مدت در پناه گرفتن بچه را مطفل نامند. اعاذۀ آهو، نو زاییدن آن. (از متن اللغه).
لغت نامه دهخدا
(فَ ذَ / ذِ)
فحش کار. (فرهنگ اسدی نسخۀ نخجوانی) :
هر آن کریم که فرزند او فلاذه بود
شگفت باشد و آن از گناه ماده بود.
رودکی.
رجوع به فلاده شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از الاجه
تصویر الاجه
نوعی قماش شامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الاچه
تصویر الاچه
ترکی پارچه دو رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الاکه
تصویر الاکه
فرستگی فرستاده شدن پیام رساندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الامه
تصویر الامه
سرزنش کردن، در خور سرزنش بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الاهه
تصویر الاهه
پرستش خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعاذه
تصویر اعاذه
پناه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعاذه
تصویر اعاذه
((اِ ذِ))
اعاذت، پناه دادن، نگه داری کردن
فرهنگ فارسی معین