جدول جو
جدول جو

معنی اقویا - جستجوی لغت در جدول جو

اقویا
قویّ ها، تواناها، نیرومندها، زورمندها، زیادها، موثق ها، استوارها، موثرها، سخت ها، مطمئن ها، جمع واژۀ قویّ
تصویری از اقویا
تصویر اقویا
فرهنگ فارسی عمید
اقویا
(اَقْ)
مردمان قوی و توانا و زورآور، ضد ضعفا. (ناظم الاطباء). زورمندان. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به اقویاء شود، در نیستی و هلاک افتادن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، غمناک کردن. (ناظم الاطباء). محزون کردن. لازم و متعدی است. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
اقویا
جمع قوی نیرومندان توانایان زور آوران مقابل ضعفا: (ضعفا از عهده اقویا بر نیایند)
تصویری از اقویا
تصویر اقویا
فرهنگ لغت هوشیار
اقویا
جمع قوی، نیرومندان
تصویری از اقویا
تصویر اقویا
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اقوی
تصویر اقوی
قوی تر، تواناتر، نیرومندتر، محکم تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقوا
تصویر اقوا
در علم عروض مختلف آوردن حرکات قوافی شعر مثل قافیۀ گل با گل، دور با دور، بخت با دخت و طوس با فردوس، که یکی از عیوب قافیه است مانند این بیت، برای مثال هر وزیر و مفتی و شاعر که او طوسی بود / چون نظام الملک و غزّالی و فردوسی بود نیازمند شدن، محتاج شدن، در جای خشک و خالی فرود آمدن، تمام شدن توشه، بی توشه شدن
فرهنگ فارسی عمید
(اَقْ)
جمع واژۀ قوی ّ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). نیرومندان. رجوع به قوی شود
لغت نامه دهخدا
(اَقْ وا)
قوی تر. بنیروتر. نیرومندتر. محکم تر. تواناتر و زورآورتر. (ناظم الاطباء). قوی تر و زورمندتر. (غیاث اللغات) (آنندراج) : از ارکان امیر یوسف الدین که رکن اقوی بود. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
بر وزن گویا تنبل و شخص تنبل و کاهل، (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اقویاء
تصویر اقویاء
جمع قوی، نیرومندان، زورمندان، توانایان، زورآوران، مقابل ضعفا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقوی
تصویر اقوی
تواناتر و قویتر
فرهنگ لغت هوشیار
خالی شدن سرای، بپایان رسیدن قوت سپری شدن زاد، بی نیاز شدن غنی گردیدن، تهی دست شدن نیازمند گردیدن (ازاضداد)، بافتن ریسمانی که تارهای آن در باریکی و کلفتی مختلف باشد، یکی از عیوب قافیه است و آناختلاف حرکت حذو و توجیه است. نخستین مانند: هر وزیر و شاعر و مفتی که اوطوسی بود چون نظام الملک و غزالی و فردوسی بود. که فردوسی را با طوسی قافیه آورده. دوم مانند: (بفرق چمن ابر گسترد پر بفرش زمرد فروریخت در)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقوی
تصویر اقوی
((اَ وا))
قوی تر، تواناتر
فرهنگ فارسی معین
به شدت، جداً، شدیداً
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از اصوات در تعجب و ناباوری
فرهنگ گویش مازندرانی
از اصواتی که گالش ها در جنگل یکدیگر را با آن صدا کنند
فرهنگ گویش مازندرانی