جدول جو
جدول جو

معنی اقناز - جستجوی لغت در جدول جو

اقناز
(اِ تِ)
از خم آب خوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارناز
تصویر ارناز
(دخترانه)
از نامهای باستانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از الناز
تصویر الناز
(دخترانه)
محبوب مردم، عشق مردم، ایل ناز، موجب نازش ایل، ال (ترکی) + ناز (فارسی)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اقناع
تصویر اقناع
قانع ساختن، راضی کردن، قانع شدن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
پیوسته آب صافی و خوش خوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). پیوسته نقز (= آب صافی و گوارا) خوردن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سپوختن ملخ دم را بزمین تا بیضه نهد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، شتاب کردن، برآمدن بر کوه، بر سر درخت نشستن، بلند برآمدن بر هوا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ذخیره کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، صاحب لشکر بسیار گردیدن، مجتمع وفراهم آمدن رأی و تدبیر کسی، درست شدن کار کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ قنو. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بر قتل انگیختن کسی راو کشتن.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بچهل رسیدن عدد اسبان. (منتهی الارب). صاحب مقنب شدن قوم، نیازمند و درویش گشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). از اضداد است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جابجا سطبر ساختن رسن را، به دشت و خشکی فرود آمدن، سپری شدن توشه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، خالی گردیدن سرای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن) ، خداوند ستور توانا شدن، در قواء شدن قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح قافیه) مختلف الحرکه آوردن قوافی شعر را و برفع و جر و نصب آوردن روی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اقوا. عیبی است از عیوب قافیه و آن مختلف کردن است قافیه ها را باختلاف حرکات نه باختلاف حروف چون قافیۀ گل بکسر با گل بضم و قافیۀ دور بفتح با دور بضم. و اقواء در لغت بمعنی تمام شدن زاد است و چون این عیب بسبب آن میباشد که زاد شاعر که قافیۀ صحیح است تمام شده لهذا این عیب را اقواء نام کردند. (آنندراج) (غیاث اللغات از رسالۀ عطایی). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و مفاتیح شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
جمع واژۀ اقنه. (منتهی الارب). رجوع به اقنه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دعا کردن بر دشمن.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برداشتن در را به چوب تراشیده. (منتهی الارب) (آنندراج). بلند کردن در را به چوبی که جهت آن تراشیده بود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نسبت کردن خود را بسوی نژادشریف با وجود خساست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ قنع. (منتهی الارب). سلاح و ساز. (ناظم الاطباء). رجوع به قنع شود، جمع واژۀ قوع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جاهای خشک کردن خرما و گندم و جز آن. (آنندراج). رجوع به قوع شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سر و چشم برابر چیزی داشتن. (ترجمان القرآن). برداشتن سر را و بجانبی التفات نکردن و نگاه را مقابل داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
فروهشته و سست شدن گوش شخص.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خم کوچک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَقْ)
جمع واژۀ قوز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ریگ تودۀ گرد و بلند. (آنندراج). رجوع به قوز شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شهری است میان حمص و ساحل. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مایل گردانیدن کسی را: اعنزه اعنازاً، مایل گردانید او را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مایل گردانیدن. مایل ساختن کسی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَنْ نا)
شکاری. (منتهی الارب) (آنندراج). شکارچی. قانص. (اقرب الموارد). رجوع به قناص شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اقماز
تصویر اقماز
ذخیره کردن، به آب فرو بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقنات
تصویر اقنات
دیر ایستادن در نماز دراز نمازی نفرین بر دشمن دراز کردن جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقناع
تصویر اقناع
خشنود کردن، راضی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقنان
تصویر اقنان
جمع فن، برده زادگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقنا
تصویر اقنا
سرمایه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قناز
تصویر قناز
شکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقناع
تصویر اقناع
((اِ))
قانع کردن، خشنود ساختن
فرهنگ فارسی معین
ارضا، خرسند، خشنودی، رضایت، قانع، قناعت
فرهنگ واژه مترادف متضاد