جدول جو
جدول جو

معنی اقماعی - جستجوی لغت در جدول جو

اقماعی
(اِ)
نوعی از انگور سپید که در آخر زرد گردد و دانۀ آن گرد باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اقماع
تصویر اقماع
خوار کردن، کسی را حقیر کردن، مغلوب کردن، برانداختن، راندن، دفع کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ قمع. (منتهی الارب). و قمع و قمع، بمعنی قیف. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به قمع شود، آشیانۀ مرغ، چاهک زمین یا مانند آن در پشت پشته. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
خوار و شکسته کردن کسی را. (آنندراج). خوار و حقیرگردانیدن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اذلال و قهر. (تاج المصادر).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
منسوب به اقطاع: چشمه ها و دیه ها که بعضی ملکی است و بعضی اقطاعی. (فارسنامۀ ابن بلخی). ناحیتی است در این مرغزار اقطاعی و ملکی. (فارسنامۀ ابن بلخی). رجوع به اقطاع شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
منسوب به اقناع:
مدح امرا جواب اقناعی
اوصاف توچون ادای برهانی.
مختاری.
، جمع واژۀ قیل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به قیل شود.
- اقوال جازمه، (اصطلاح منطق) باری ارمیناس و آن مشتمل بود بر اخبار امری به اثبات یا به نفی. و خاصیت خبر آن است که قابل تصدیق و تکذیب بود بالذات، چه دیگر اقاویل مانند استفهام و ندا و غیره، قابل تصدیق و تکذیب نباشد الا بعد از آنکه آنرا از مقتضاء آن صفت بگردانند، و با مفهوم اخبار برند. (اساس الاقتباس صص 60- 64)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
پیمانی نانپاره دار روستا خاوند
فرهنگ لغت هوشیار
سرسری منسوب به اجمال، مختصر مجمل علم اجمالی. یا نظر اجمالی کردن، نظر کلی و عمومی کردن بطور خصه در چیزی یا کاری نظر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گروهی مردمی چپیرگی، خوگر دمساز منسوب به اجتماع مقابل فردی. کاری که به اجتماع و به همگان بستگی داشته باشد آنچه مربوط بگروهی باشد که با هم زندگی میکنند مانند موء سسات فرهنگی بهداشتی اقتصادی سیاسی تعاونی و مانند آنها، کسی که با آداب و رسوم همگانی آشنا و دمساز است، طرفدار اجتماع سوسیالیست. یا کارهای اجتماعی. کارهایی که بسود اجتماع مردم صورت میگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به ابداع یا امور ابداعی. اموری که مقارن ماده باشد و آن دو گونه بود یکی ابداعی باشد با لذات مانند مفارقات که مبادی اولی وجودند و دیگر آنچه ابداعی بالحد باشد مانند مقادیر و اعداد. یا جسم ابداعی. یا معلول ابداعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقماع
تصویر اقماع
کوچک و سبک کردن کسی را، دفع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجماعا
تصویر اجماعا
گروهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقماع
تصویر اقماع
((اِ))
خوار کردن، حقیر گردانیدن، شکستن، مغلوب کردن، راندن، دفع کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
الإقطاع
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
Feudal
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
féodal
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
feudale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
феодальный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
feudal
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
феодальний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
feudalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
封建的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
feudal
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
feodaal
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
feudal
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
ศักดินา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
جاگیردارانہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
সামন্ততান্ত্রিক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
kifalme
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
봉건적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
פאודלי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
सामंती
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
feodal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
封建的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی