- اقلیه
- کمیستی
معنی اقلیه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اسری دیرینگی
سبزه زار
آب و هوا
بخش کمتر، کمترین، کمتری
نخستین
بنیادی واساسی
ماخوذ از یونانی، مملکت، کشور، ناحیه
کلید
اندک بودن، اندکی کم بودن، اقلیت مذهبی
جمع قفا، پس گردن ها پشت سرها
جمع قضا
جامه ها کپاه ها
چیستان، دشواری ها
سزاواری شایستگی در خوری
نخستینی مونث اولی نخستین پیشین: حالت اولیه تربیت اولیه، جمع اولیات
کلید، وسیله ای فلزی برای باز کردن قفل
کم بودن، جمعیت یا گروهی که دارای نژاد، مذهب یا آداب و رسوم خاصی باشند و نسبت به عموم مردم تعدادشان کم باشد
ویژگی آنچه مربوط به حمل و نقل باشد، وسایل بارکشی
مونث عقلی خردیک مونث عقلی علوم عقلیه. همبستگی خردیک زبانرد فرزانی
بارکشی
کشور، مملکت، ولایت، جمع اقالیم
((اَ قَ یَّ))
فرهنگ فارسی معین
کم بودن، قسمت کمتر، بخش کمتر، گروهی از افراد یک کشور یا یک شهر که دین یا نژادشان با اکثریت مردم آن جا فرق داشته باشد
مملکت، کشور، در علم جغرافیا ناحیه ای از کرۀ زمین که وضعیت آب و هوایی مشخصی داشته باشد، در علم جغرافیا وضعیت آب و هوایی هر ناحیه، در علم جغرافیا هر یک از هفت قسمت خشکی های عالم که طول بلندترین روز در هر کدام از آن ها با هم نیم ساعت اختلاف دارد
بنیادی، اساسی
Minority
Primitive
меньшинство
первобытный
primitiv
Minderheit
первісний
меншість