جدول جو
جدول جو

معنی اقلید

اقلید
کلید، وسیله ای فلزی برای باز کردن قفل
تصویری از اقلید
تصویر اقلید
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با اقلید

اقلید

اقلید
حلقۀ بینی شتر ماده، فرس اقمع، اسب که یکی از دو زانوی آن ورم کرده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، آنکه استخوان نای گلوی او بزرگ باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بینی کج، استخوان پی پاشنه که بزرگ باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، کسی که مبتلی به قمع باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

اقلید

اقلید
بلوکی است از فارس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در پنج فرسنگی جنوبی آباده در دامنۀ کوه افتاده شهری است در استخر فارس و دارای ولایت و مزارع است. (معجم البلدان) (مراصدالاطلاع). شهرکی کوچک است و حصاری دارد و دارای جامع و منبر و هوایی سردسیری و معتدل است و آبی خوش و روان دارد. محصول آن انواع میوه جات و غله. (فارسنامۀ ابن البلخی). اقلید السرمق. (صورالاقالیم اصطخری). بپارسی آن هر دو کلمه را کلید و سرمه خوانند. (جهان نامه)
لغت نامه دهخدا