جدول جو
جدول جو

معنی اقلید - جستجوی لغت در جدول جو

اقلید
کلید، وسیله ای فلزی برای باز کردن قفل
تصویری از اقلید
تصویر اقلید
فرهنگ فارسی عمید
اقلید(اِ)
حلقۀ بینی شتر ماده، فرس اقمع، اسب که یکی از دو زانوی آن ورم کرده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، آنکه استخوان نای گلوی او بزرگ باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بینی کج، استخوان پی پاشنه که بزرگ باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، کسی که مبتلی به قمع باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
اقلید(اِ)
بلوکی است از فارس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در پنج فرسنگی جنوبی آباده در دامنۀ کوه افتاده شهری است در استخر فارس و دارای ولایت و مزارع است. (معجم البلدان) (مراصدالاطلاع). شهرکی کوچک است و حصاری دارد و دارای جامع و منبر و هوایی سردسیری و معتدل است و آبی خوش و روان دارد. محصول آن انواع میوه جات و غله. (فارسنامۀ ابن البلخی). اقلید السرمق. (صورالاقالیم اصطخری). بپارسی آن هر دو کلمه را کلید و سرمه خوانند. (جهان نامه)
لغت نامه دهخدا
اقلید
کلید
تصویری از اقلید
تصویر اقلید
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اقلیت
تصویر اقلیت
کم بودن، جمعیت یا گروهی که دارای نژاد، مذهب یا آداب و رسوم خاصی باشند و نسبت به عموم مردم تعدادشان کم باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقلیم
تصویر اقلیم
مملکت، کشور، در علم جغرافیا ناحیه ای از کرۀ زمین که وضعیت آب و هوایی مشخصی داشته باشد، در علم جغرافیا وضعیت آب و هوایی هر ناحیه، در علم جغرافیا هر یک از هفت قسمت خشکی های عالم که طول بلندترین روز در هر کدام از آن ها با هم نیم ساعت اختلاف دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
از روی کار دیگری کاری انجام دادن، در فقه در امور شرعی و عبادات از مجتهدی پیروی کردن، گردن بند به گردن انداختن، کاری به عهدۀ کسی انداختن
فرهنگ فارسی عمید
(اُ دِ)
ابن نوقطرس بن برنیقس ریاضی دان و منجم و فیلسوف مشهور و متبحر در علم هندسه است که بصاحب جومطریا شهرت یافته و کتابی بهمین نام در هندسه تألیف کرده است که بزبان یونانی آنرا اسطروشیا خوانند و معنی آن اصول هندسه است. حکیمی است اصلا یونانی که در صور شام سکونت و به صنعت نجاری اشتغال داشت. وی تبحر فوق العاده ای در علم هندسه داشت. (اخبارالحکماء از معجم المطبوعات). اقلیدس بمعنی کلید هندسه است چه اقلی بزبان یونانی بمعنی کلید و دس بمعنی هندسه. اقلیدس را بکسر همزه و فتح دال نیز گفته اند. (از برهان). بعضی گویند اقلیدس بضم همزه نام مصنف کتاب است و بکسر همزه نام خود کتاب. (از حاشیۀ تجرید). وی در اسکندریه زندگانی میکرد ودر 323 قبل از میلاد متولد شد و در 283 قبل از میلاد وفات کرد. (ناظم الاطباء). از تألیفات او است: 1- کتاب اسطقسات در هندسه. (مفاتیح العلوم خوارزمی). 2- اقلیدس. کتابی است در حکمت و هندسه که بنام خود مؤلف مشهور شده است. (مؤید) (برهان) (آنندراج). 3- کتاب ظاهرات الفلک بتحریر خواجه نصیرالدین طوسی. (کشف الظنون). 4- کتاب المناظر بتحریر خواجه نصیرالدین طوسی مشتمل بر شصت وچهار شکل. (کشف الظنون). 5- کتاب المعطیات فی الهندسه بتعریب اسحاق و اصلاح ثابت و تحریر خواجه نصیرالدین طوسی مشتمل بر 95 شکل. (کشف الظنون) :
گاه چون اشکال اقلیدس سر اندر سر کشد
گاه چون خورشید رخشنده ضیاگستر شود.
فرخی.
همان اشکال اقلیدس که بنهاد
ارسطالیس استاد سکندر.
ناصرخسرو.
در طناب خیمه ها بر گرد لشکرگاه حاج
صدهزار اشکال اقلیدس ببرهان دیده اند.
خاقانی.
بوقت هندسه عبرت نمایی
مجسطی دان اقلیدس گشایی.
نظامی.
ز نقاشی بمانی مژده داده
برسامی در اقلیدس گشاده.
نظامی.
ز تشکیکش مجسطی سخت آسان
ز تحریر وی اقلیدس هراسان.
جامی.
و رجوع به تتمۀ صوان الحکمه ص 77، 85، 119 و تاریخ علوم عقلی ص 104، و تاریخ الحکماء قفطی و عیون الانباء ص 15، 36، 201، 204، 211، 219و 245، 281، 316 و حبیب السیر 1:61 و فلسفه های بزرگ ص 52 و تاریخ گزیده ص 314 شود.
لغت نامه دهخدا
تصویری از اقلیه
تصویر اقلیه
کمیستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقلیم
تصویر اقلیم
ماخوذ از یونانی، مملکت، کشور، ناحیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقلیت
تصویر اقلیت
اندک بودن، اندکی کم بودن، اقلیت مذهبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از املید
تصویر املید
نرم ونازک، بیابان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
متابعت و اقتدا و پیروی کسی بی دریافت حقیقت آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقلیت
تصویر اقلیت
((اَ قَ یَّ))
کم بودن، قسمت کمتر، بخش کمتر، گروهی از افراد یک کشور یا یک شهر که دین یا نژادشان با اکثریت مردم آن جا فرق داشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
((تَ))
گردن بند به گردن انداختن، پیروی کردن، کار به عهده کسی گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقلیم
تصویر اقلیم
کشور، مملکت، ولایت، جمع اقالیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقلیم
تصویر اقلیم
آب و هوا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
پیروی، دنباله روی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اقلیت
تصویر اقلیت
بخش کمتر، کمترین، کمتری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اقلیت
تصویر اقلیت
Minority
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
Imitation, Impersonation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
imitacja, podszywanie się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اقلیت
تصویر اقلیت
minoranza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
imitação, personificação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اقلیت
تصویر اقلیت
minoria
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
模仿
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اقلیت
تصویر اقلیت
少数
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اقلیت
تصویر اقلیت
меншість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اقلیت
تصویر اقلیت
mniejszość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
імітація , наслідування
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
Nachahmung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اقلیت
تصویر اقلیت
Minderheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
имитация , подражание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اقلیت
تصویر اقلیت
меньшинство
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تقلید
تصویر تقلید
imitazione, personificazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی