جدول جو
جدول جو

معنی اقلعفاف - جستجوی لغت در جدول جو

اقلعفاف(اِ تِ)
درکشیده شدن پوست.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استعفاف
تصویر استعفاف
پارسایی کردن، خودداری از انجام کار حرام
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
پیچان گشتن موی و سخت گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ لف ّ، لف ّ یا جمع لف ّ که این نیز خود جمع لفّاء است و از این رو الفاف جمعالجمع میشود، بمعنی درختان انبوه بهم درپیچیده. و منه قوله تعالی: و جنات الفافاً. (قرآن 16/78) یعنی باغهایی که درختان انبوه بهم درپیچیده دارد. بستانهای انبوه درخت. (از ترجمان علامۀ جرجانی تهذیب عادل) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از آنندراج). درختان بهم درشده. (غیاث اللغات). رجوع به لف ّ و لف ّ و لف ّ و لفّاء شود
لغت نامه دهخدا
(اِ رِوْ وا)
سر در زیر بال بردن مرغ. (تاج المصادر بیهقی). سر در بال کشیدن مرغ. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ قف ّ، ابر سیاه شبیه کوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
باقی ماندن شیر در پستان گوسپند بعد مکیدن بچۀ آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). باقیمانده در پستان گوسفند ماندن پس از مکیده شدن آن. (از اقرب الموارد) ، تازی درشت و بدخوی. یقال: اعرابی اعقف، ای جاف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تازی تندخوی درشت. یقال: جأنی اعرابی اعقف. (از اقرب الموارد) ، کژ. (منتهی الارب). کج. (ناظم الاطباء). کج و ناهموار. یقال: عود معقوف و اعقف. (از اقرب الموارد) ، منحنی از هر چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). منحنی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فروریخته شدن روی کوه.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
جامه در خود پیچیدن. یقال التف فی ثوبه و کذا التف به. (منتهی الارب). خود را در جامه پیچیدن. (تاج المصادر بیهقی) ، خوش خواندن قرآن و خوشخوانی کردن. (آنندراج). خوشخوانی. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
رجوع به اذلغفاف شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سخت مرغول شدن موی.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سخت درپیچان و مرغول شدن موی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تباه گردیدن شیرینی و حلاوت میوه قبل از آنکه برسد، اقمار ابل، در گیاه بسیار افتادن شتران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، روشن شدن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، در مهتاب گشتن. (آنندراج). بماهتاب درشدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، چشم داشتن طلوع ماه و درآمدن آنرا. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چشم داشتن طلوع ماه را. (آنندراج). انتظار کشیدن طلوع ماه و درآمدن آنرا. (اقرب الموارد) ، سیراب شدن شتران. (اقرب الموارد) : اقمرت الابل، رویت من الماء. (اقرب الموارد) ، اقمرت الابل، تأخر عشاؤها او طال فی القمر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اکلیفاف. سرخ تیره روی گردیدن مرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(گِ)
دور شدن. یکسو گردیدن. دوری گزیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فِ / فَ خوَرْ / خُرْ)
دزدیده آمدن تا بدزدد چیزی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فِ نَ / نِ)
از صف بیرون شدن و در کارزار درآمدن مرد: ادرعف ّ الرجل فی القتال.
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بازایستادن خواستن از حرام.
لغت نامه دهخدا
(رو رَ / رِ شَ / شِ)
بگذشتن. رفتن. اذرعفاف ابل، بطور خود رفتن شتر، جامه ایست منسوب به آذربایجان. (مهذب الاسماء). رجوع به أذربیجان شود
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
دزدیده آمدن تا چیزی بدزدد. اذلغف الرجل، اذا جاء مستتراً لیسرق شیئاً. نقله اللیث و رواه غیره بالدال المهمله و بالذال المعجمه اصح ّ، هکذا اورده صاحب اللسان واهمله الصاغانی والجوهری و غیرهما. (تاج العروس) ، اذمقرار دم، پاره پاره شدن خون. لخت لخت شدن خون
لغت نامه دهخدا
(اِ)
درترنجیدن. (منتهی الارب). ورترنجیدن. (ناظم الاطباء). تقبض. (از اقرب الموارد) ، درگذشتن در کاری، تاریک شدن شب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، درشت گردیدن و خشک شدن چوب. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خون لیسیدن شیر و شتر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس). الغاف. (اقرب الموارد) (تاج العروس) ، رنج رسانیدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، پر تباه هیچکاره بر تیر چسبانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). پر فاسد را بر تیر چسبانیدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اقتفاف
تصویر اقتفاف
فرو ریختن، از جا در رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التفاف
تصویر التفاف
انبوهی، درهم پیچیدن در هم پیچیدن در هم شدن تو در تو شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعفاف
تصویر اعفاف
پارسایاندن: پارسا کردن، باز گرداندن از ناشایست، پارسا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقلاف
تصویر اقلاف
گژف اندودن (گژف قیر) گژف اندایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقفاف
تصویر اقفاف
جمع قف، ابرهای سیاه از تخم رفتن از تخم افتادن ماکیان، اشک ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
پاکدامنی خواستن، به پاکی گراییدن، پارسایی باز ایستادن از ناروا کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التفاف
تصویر التفاف
((اِ تِ))
درهم پیچیدن، درهم شدن، تو در تو شدن
فرهنگ فارسی معین