به آب تلخ دفزک رسیدن قوم در کندن و فرودآمدن قوم بدان آب. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، آنکه بسر انگشتان پای راه رود و دو پاشنه اش بزمین نرسد، مرد فربه دست و فربه پای و کوتاه انگشتان، ستور که بسر سم وی خمیدگی باشد در رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
به آب تلخ دفزک رسیدن قوم در کندن و فرودآمدن قوم بدان آب. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، آنکه بسر انگشتان پای راه رود و دو پاشنه اش بزمین نرسد، مرد فربه دست و فربه پای و کوتاه انگشتان، ستور که بسر سم وی خمیدگی باشد در رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
بیماریی است که در ران شتر عارض گردد و وامانده گرداند او را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ قف ّ، جمع واژۀ قفّه. (منتهی الارب). رجوع به قف و قفه شود
بیماریی است که در ران شتر عارض گردد و وامانده گرداند او را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جَمعِ واژۀ قَف ّ، جَمعِ واژۀ قِفَّه. (منتهی الارب). رجوع به قف و قفه شود
بر جای کشتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، فراهم آوردن کسی را بر کاری، قافله گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، قفل کردن در را، خشک کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بازداشتن لشکر را از رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
بر جای کشتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، فراهم آوردن کسی را بر کاری، قافله گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، قفل کردن در را، خشک کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بازداشتن لشکر را از رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
بسیارخاک برآوردن از چاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، محتاج گردیدن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، بحث کردن و بازکاویدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به اقتوار شود
بسیارخاک برآوردن از چاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، محتاج گردیدن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، بحث کردن و بازکاویدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به اقتوار شود