جدول جو
جدول جو

معنی اقعاث - جستجوی لغت در جدول جو

اقعاث(اِ شَ)
اسراف کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِحْ)
به آب تلخ دفزک رسیدن قوم در کندن و فرودآمدن قوم بدان آب. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، آنکه بسر انگشتان پای راه رود و دو پاشنه اش بزمین نرسد، مرد فربه دست و فربه پای و کوتاه انگشتان، ستور که بسر سم وی خمیدگی باشد در رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
از بیخ برکنده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ)
تکیه زدن بر چیزی که پس پشت بود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بیماریی است که در ران شتر عارض گردد و وامانده گرداند او را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ قف ّ، جمع واژۀ قفّه. (منتهی الارب). رجوع به قف و قفه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ طَ)
خدمت کردن کسی را.
لغت نامه دهخدا
(اِ قَ)
بتک رسانیدن چاه را و دور تک ساختن آنرا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ژرف (جرف) بکردن. (تاج المصادر بیهقی) ، رفتن اشک از چشم و بلند برآمدن سیاهۀ چشم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج)، خشک یافتن چارپایان چراگاهها را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ کَ)
توانگر و بسیار چیز و مال گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ لَ)
بر جای کشتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، فراهم آوردن کسی را بر کاری، قافله گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، قفل کردن در را، خشک کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بازداشتن لشکر را از رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ نَ)
واشدن از کسی و جداگردیدن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گل کردن درخت رز و انگور. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بلند برآمدن آفتاب.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بسیارخاک برآوردن از چاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، محتاج گردیدن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، بحث کردن و بازکاویدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به اقتوار شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
در زمین وعث افتادن، (از ’وع ث’)، ذراع ستور یا جای بستن رسن از آن، (منتهی الارب) (آنندراج)، ذراع ستورو آنجائی که بدان ریسمان می بندند، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کوشش و جد و جهد در کار. (ناظم الاطباء) : هم فی انعاث، یعنی رنج کشیدند در امور. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ دعث
لغت نامه دهخدا
(فَ خوَرْ / خُرْ)
باقی گذاشتن.
لغت نامه دهخدا
(قُ)
بیماریی است که در بینی گوسپند عارض شود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
جمع دعث، مانده ظب ها گنده آب ها، کینه ها دشمنی ها به جاگذاشتن، برگزیدن، دزدی، به دور دست رفتن، دوراندیشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انعاث
تصویر انعاث
ریخت و پاش باد دستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقعاد
تصویر اقعاد
خدمت کردن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقعاد
تصویر اقعاد
((اِ))
نشاندن، نشانیدن، خدمت کردن کسی را
فرهنگ فارسی معین