جدول جو
جدول جو

معنی اقطاعی - جستجوی لغت در جدول جو

اقطاعی(اِ)
منسوب به اقطاع: چشمه ها و دیه ها که بعضی ملکی است و بعضی اقطاعی. (فارسنامۀ ابن بلخی). ناحیتی است در این مرغزار اقطاعی و ملکی. (فارسنامۀ ابن بلخی). رجوع به اقطاع شود
لغت نامه دهخدا
اقطاعی
پیمانی نانپاره دار روستا خاوند
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
فرهنگ لغت هوشیار
اقطاعی
الإقطاع
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
دیکشنری فارسی به عربی
اقطاعی
Feudal
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
اقطاعی
féodal
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
اقطاعی
ศักดินา
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
دیکشنری فارسی به تایلندی
اقطاعی
феодальный
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
دیکشنری فارسی به روسی
اقطاعی
feudal
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
دیکشنری فارسی به آلمانی
اقطاعی
феодальний
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
اقطاعی
feudalny
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
دیکشنری فارسی به لهستانی
اقطاعی
封建的
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
دیکشنری فارسی به چینی
اقطاعی
feudal
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
اقطاعی
feudale
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
اقطاعی
feodaal
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
دیکشنری فارسی به هلندی
اقطاعی
feudal
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
اقطاعی
feodal
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
اقطاعی
جاگیردارانہ
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
دیکشنری فارسی به اردو
اقطاعی
সামন্ততান্ত্রিক
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
دیکشنری فارسی به بنگالی
اقطاعی
kifalme
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
اقطاعی
feodal
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
اقطاعی
封建的な
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
اقطاعی
פאודלי
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
دیکشنری فارسی به عبری
اقطاعی
सामंती
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
دیکشنری فارسی به هندی
اقطاعی
봉건적인
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بخشیدن ملک یا قطعۀ زمین از جانب سلطان یا خلیفه به کسی که از درآمد آن استفاده کند، ملک یا قطعه زمینی که از طرف پادشاه به کسی واگذار می شد، ملکی که عایدات آن برای هزینۀ قسمتی از سپاه اختصاص داده می شد، [عربی، جمع قطیع] قطیع
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ قطیع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قطیع شود.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سرزنش نمودن.
لغت نامه دهخدا
(اِ قِ)
منسوب به انقطاع.
- نکاح انقطاعی، متعه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ عَ)
بخشی از سرزمین خراج که سپاهی آن را تقطیع میکند و محصول آن زمین برای وی قرار داده میشود که روزی خورد. (اقرب الموارد). ج، اقطاعات. (از اقرب الموارد) ، گزیدن مار و هلاک ساختن، بیمار گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نوعی از انگور سپید که در آخر زرد گردد و دانۀ آن گرد باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
منسوب به اقناع:
مدح امرا جواب اقناعی
اوصاف توچون ادای برهانی.
مختاری.
، جمع واژۀ قیل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به قیل شود.
- اقوال جازمه، (اصطلاح منطق) باری ارمیناس و آن مشتمل بود بر اخبار امری به اثبات یا به نفی. و خاصیت خبر آن است که قابل تصدیق و تکذیب بود بالذات، چه دیگر اقاویل مانند استفهام و ندا و غیره، قابل تصدیق و تکذیب نباشد الا بعد از آنکه آنرا از مقتضاء آن صفت بگردانند، و با مفهوم اخبار برند. (اساس الاقتباس صص 60- 64)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قطاعی
تصویر قطاعی
درتازی نیامده کاغذبری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقطاع
تصویر اقطاع
سرزنش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به ابداع یا امور ابداعی. اموری که مقارن ماده باشد و آن دو گونه بود یکی ابداعی باشد با لذات مانند مفارقات که مبادی اولی وجودند و دیگر آنچه ابداعی بالحد باشد مانند مقادیر و اعداد. یا جسم ابداعی. یا معلول ابداعی
فرهنگ لغت هوشیار
((اِ))
بخشیدن ملک یا قطعه زمینی از طرف سلطان به کسی که از درآمد آن زندگانی گذراند، سرزنش کردن
فرهنگ فارسی معین