جدول جو
جدول جو

معنی اقط - جستجوی لغت در جدول جو

اقط(اَ / اِ / اُ / اَ قَ / اَ قِ / اُ قُ / اِ قِ)
کشک و پینو و قروت و دوغ منجمد از شیر گوسپند و جز آن پس از رفع مائیت خشک کرده باشند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (منتهی الارب). ج، اقطان. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). اقط بکسر و بکسرتین بمعنی پنیر که آنرا قرت و کشک نیز گویند و آن ماست و جغرات خشک کرده شده است که آنرا نانخورش سازند. (غیاث اللغات) (آنندراج) (شرح نصاب). کشک در هم. (مهذب الاسماء). ماستینه. (تفلیسی)
لغت نامه دهخدا
اقط
کشک در طعام کردن، خشم گرفتن، گریختن شتر ماده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، شکستن (شکسته شدن). (اقرب الموارد)
بسیار کشک گردیدن شخص. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
اقط
ماست بندی درآمیختن کشک خوراندن ماست کشک: پینو (قرت ترکی) کشک پینو ماستینه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساقط
تصویر ساقط
افتاده، فرودآمده، از بالا به پایین افتاده، فرومایه، ناکس، لئیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقطی
تصویر اقطی
آقطی، گیاهی خودرو، با برگ هایی شبیه برگ بادام و گل های ریز سفید و معطر که برای زینت در باغچه کاشته می شود و از چوب آن در ساختن اشیای زینتی استفاده می شود، آقطی صغیر، خمان صغیر، شون
فرهنگ فارسی عمید
(اَ طَ)
پشت خم و منحنی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
رفوگر، بندۀ آزاد کرده و ماقط بندۀ لاقط و ساقط بندۀ ماقط و منه بنو ساقطبن ماقطبن لاقط. (منتهی الارب) ، چیننده. برچیننده. از زمین برگیرنده
لغت نامه دهخدا
(قِ)
افتاده. (منتهی الارب) (غیاث) (آنندراج). بر زمین افتاده. از بالا بپایین افتاده. فروافتاده. فرود آمده، مرد فرومایه. بی اصل. (دهار). ناکس و فرومایه. (منتهی الارب) (غیاث بنقل از لطائف). کسی است که شمرده نمیشود از برگزیدگان جوانان. مثل سقط. (شرح قاموس). واپس شونده از مردان است. (شرح قاموس). رجل ساقط، لئیم الحسب والنفس، متأخر عن الناس لایعدّ فی خیار الفتیان. ج، سقّاط. (قطر المحیط). سزاوار تحقیر. (ناظم الاطباء). پست. سافل. در اصطلاح درایه مفید ذم و قدح موصوف به آن است، زایل شده. (ناظم الاطباء) ، بچۀ ناتمام از شکم افتاده. (ناظم الاطباء) ، حق ادا شده. (ناظم الاطباء) ، رجل ساقطٌ فی یده، ای نادم. (الاساس بنقل ذیل اقرب الموارد) ، فرس ساقط الشدّ، اذا جاء منه شی ٔ بعد شی ٔ. (الاساس بنقل ذیل اقرب الموارد) ، در اصطلاح دیوان جیش آنکه نامش را از جریدۀ رزق افکنده باشند بعلت موت او یا بی نیازی از او.
- از درجۀاعتبار ساقط بودن، بی اعتبار بودن. بی ارزش بودن.
- در درج کلام ساقط شدن، نامذکور ماندن. حذف شدن.
- ساقط شدن نبض، بازایستادن آن از نبضان.
، در اصطلاح احکامی کوکب را ساقط خوانند آنگاه که دارای هیچیک از نظرات خمسه نباشد. مقابل ناظر. در التفهیم ابوریحان بیرونی آمده: ’آن برجها که نبینند چهاراند. دو بپهلوی ودو دیگر بپهلوی مقابلۀ او. و آن دوم و ششم و هشتم و دوازدهم اند ازو و اینان را ساقط خوانند ای افتاده. (التفهیم ص 345) :
چون حمل ساقط شود میزان همی طالع شود
همچنان در دین از ایشان مردمی پیدا شود.
ناصرخسرو.
رجوع به التفهیم ص 345 تا 353 شود.
- مرض ساقط، صرع. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ قِطْ طَ)
جمع واژۀ قطاط. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به قطاط شود، خاص گردانیدن کسی را بچیزی، برگزیدن کسی را بکاری، قفا خوردن، نواله و بخش نهادن بجهت مهمان، برگزیدن بدان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ قِ طَ)
چیزی است نزدیک هزارخانه متصل به شکنبه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ طِ)
ماش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بلغت اهل یمن غله ایست که آنرا ماش گویند. (آنندراج) (برهان)
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
نیک برنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در مثل گویند: اقطف من ذره، اقطف من حلمه، اقطف من ارنب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فلان از مورچه و خرگوش بهتر میبرد. (ناظم الاطباء) ، گل کردن درخت رز. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ طُ)
جمع واژۀ قطع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قطع شود، سخت پیر شدن و پیر شکسته شدن
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
مرد دست بریده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد). بریده دست. (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
تصویری از اقطاع دادن
تصویر اقطاع دادن
بخشیدن پاره ای از زمین خراج و ملک بکسی برای تاء مین معاش او
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقطاع ده
تصویر اقطاع ده
نانپاره ده آنکه اقطاع بخشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقطاع خوار
تصویر اقطاع خوار
نانپاره دار جاگیر دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
پیمانی نانپاره دار روستا خاوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقطاع التملیک
تصویر اقطاع التملیک
نانپاره دادن زمین اعطای عین زمین بکسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقطاع الاستغلال
تصویر اقطاع الاستغلال
نانپاره دادن ساو (مالیات) زمین اعطای عواید مالیلتی یک قطعه زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقطاع
تصویر اقطاع
سرزنش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقطار
تصویر اقطار
اقلیم، کرانه، ناحیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقطاعات
تصویر اقطاعات
پرگنه ها جامگی ها جمع اقطاع اقطاعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاقط
تصویر لاقط
خوشه چین، بنده آزاد شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقطیرار
تصویر اقطیرار
زرد شدن گیاه پژمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقطیقوس
تصویر اقطیقوس
دق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساقط
تصویر ساقط
افتاده، فرود آمده، بی اصل، ناکس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقطع
تصویر اقطع
مرد دست بریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقطن
تصویر اقطن
خمیده پشت: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قطب، نشین ها (قطب را گویند و آن نقطه ای است از فلک) میخ ها (میخ قطب)، پیران دستگیر جمع قطب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساقط
تصویر ساقط
((قِ))
فرودافتاده، فرومایه، ناکس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقطع
تصویر اقطع
((اَ طَ))
دست بریده، بی دست، دزد، راهزن، جمع اقاطع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقطی
تصویر اقطی
((اَ))
آقطی، گیاهی از تیره بداغ ها که به طور خودرو در نواحی شمال ایران می روید و گل های آن سفید و معطر و مغز ساقه اش نرم است و برای تهیه مقاطع گیاهی در آزمایشگاه ها به کار می رود، اقتی، بیلسان، بیلاسان، شبوقه، خمان کبیر، یاس کبود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساقط
تصویر ساقط
سرنگون، واژگون
فرهنگ واژه فارسی سره
افتاده، فروافتاده، فتاده، حذف شده، سقطشده، پست، فرومایه، ناکس، دنی، زایل شده، مضمحل شده
فرهنگ واژه مترادف متضاد