جدول جو
جدول جو

معنی اقرعفاف - جستجوی لغت در جدول جو

اقرعفاف
(اِ)
درترنجیدن. (منتهی الارب). ورترنجیدن. (ناظم الاطباء). تقبض. (از اقرب الموارد) ، درگذشتن در کاری، تاریک شدن شب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، درشت گردیدن و خشک شدن چوب. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استعفاف
تصویر استعفاف
پارسایی کردن، خودداری از انجام کار حرام
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
ترنجیده شدن از سردی و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). انقباض. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ قف ّ، ابر سیاه شبیه کوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(کُ)
گستردن ماکیان بال را بر بیضه ها: ارفت الدجاجه علی بیضها
لغت نامه دهخدا
(اَ)
باقی ماندن شیر در پستان گوسپند بعد مکیدن بچۀ آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). باقیمانده در پستان گوسفند ماندن پس از مکیده شدن آن. (از اقرب الموارد) ، تازی درشت و بدخوی. یقال: اعرابی اعقف، ای جاف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تازی تندخوی درشت. یقال: جأنی اعرابی اعقف. (از اقرب الموارد) ، کژ. (منتهی الارب). کج. (ناظم الاطباء). کج و ناهموار. یقال: عود معقوف و اعقف. (از اقرب الموارد) ، منحنی از هر چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). منحنی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کِشْ وَ نَ)
شتابانیدن. (منتهی الأرب) (تاج المصادر بیهقی). شتابانیدن کسی را.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فروریخته شدن روی کوه.
لغت نامه دهخدا
(لِ کَ / کِ)
ارتفاف لون، درخشیدن و روشن گردیدن رنگ و گونۀ کسی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رو رَ / رِ شَ / شِ)
بگذشتن. رفتن. اذرعفاف ابل، بطور خود رفتن شتر، جامه ایست منسوب به آذربایجان. (مهذب الاسماء). رجوع به أذربیجان شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ جَ)
اندک اندک آشامیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ لِ)
ترنجیده و گرد شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ قسیم. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). بمعنی مرد صاحب جمال و بخش کننده. (آنندراج). رجوع به قسیم شود
لغت نامه دهخدا
(اِ لِ)
بیخود گردیدن و بهوش آمدن. (از اقرب الموارد). بیخود گردیدن و سپس بهوش آمدن
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
تمام خلقت گشتن. نیکوخلقت شدن. (از اقرب الموارد در ذیل مطرهف ّ). رجوع به مطرهف ّ شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بازایستادن خواستن از حرام.
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
رجوع به اذلغفاف شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
آماده شدن برای جنگ.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
درکشیده شدن پوست.
لغت نامه دهخدا
(فِ نَ / نِ)
از صف بیرون شدن و در کارزار درآمدن مرد: ادرعف ّ الرجل فی القتال.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نزدیک کسی رفتن ودرآمیختن، فراهم آوردن ماده بز لب های کس را وقت گشنی. (آنندراج) (ناظم الاطباء). فراهم آوردن ماده بز لب های شرم خود را برای گشنی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارتفاف
تصویر ارتفاف
سرخگونه شدن سرخگونگی سرسبزی شادابی گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتفاف
تصویر اقتفاف
فرو ریختن، از جا در رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارعاف
تصویر ارعاف
خون دماغ شدن، شتابانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعفاف
تصویر اعفاف
پارسایاندن: پارسا کردن، باز گرداندن از ناشایست، پارسا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقفاف
تصویر اقفاف
جمع قف، ابرهای سیاه از تخم رفتن از تخم افتادن ماکیان، اشک ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقراف
تصویر اقراف
به بدی یاد کردن، واگیری (سرایت بیماری)، درآمیختن
فرهنگ لغت هوشیار
پاکدامنی خواستن، به پاکی گراییدن، پارسایی باز ایستادن از ناروا کاری
فرهنگ لغت هوشیار