- اقرار
- سخنی را اعتراف کردن
معنی اقرار - جستجوی لغت در جدول جو
- اقرار
- با گفتن یا نوشتن، کاری یا امری را پذیرفتن، اعتراف کردن به امری به سود دیگری و به زیان خود، اعتراف، بروز دادن، خستو شدن
- اقرار ((اِ))
- بروز دادن، مقر آمدن، آشکار گفتن، برپا داشتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خستویان
چیرگی، بسیارفرزندی، جمع بار - بر، نیکوکاران، جمع بار و بر نیکان نیکو کاران
نام شهری است در ترکستان زرشک از گیاهان زرشک اثرار
نیزه زدن
زرشک
جمع حر، آزادگان، ایرانیان جمع حر حران آزادان آزادگان، ایرانیان
حرکت دادن، بیرون آوردن باد و باران از ابر، ونیز بمعنی پیشاب و شاش هم گویند
جمع زر، گویک های گریبان گویک گوی کوچک تکمه دار شدن
رازها، ج سر پنهان وپوشیده کردن پنهان وپوشیده کردن
پافشاری، سماجت کردن در انجام کاری
جمع شریر، بدان
بموجب، بنابر، بشرح
شلوار
بسیار فرزندی، چیرگی، نیکوکاران
پافشاری، پاپیچی
آشوبگران
پوسته ها، لایه ها
بر آغالیدن (تحریص)، خوار کردن، ناز و گستاخی
گزند رسانیدن کسی را
گردن نهادن، ناخوشایندی از خوراک بد آمدن
ماه ازشب سوم تا آخر ماه، قمرها، ماهها
تهی شدن، خشک شدن بی آب و گیاه شدن خشکناکی، ویرانی گشتن تهی شدن ویران گشتن
اقلیم، کرانه، ناحیه
باز ایستادن، کوتاه کردن
نزدیکان، خویشان
به بدی یاد کردن، واگیری (سرایت بیماری)، درآمیختن
پولی را قرض دادن
جمع قرص، گرده ها کلیچه ها جمع قرص، قرص گرده ها کلیچه ها قرصها
خنکاندن: خنک کردن، فسراندن: یخ زده کردن
گورساختن به خاک سپردن
جمع قرد، کپیان (کپی بوزیته) کپیکان پارسا نمایی، مرده نمایی، در سخن ماندن، آرمیدن، خوار شدن
شمشیر درنیام نهادن، لبریز کردن لبالب کردن