جدول جو
جدول جو

معنی اقتطاف - جستجوی لغت در جدول جو

اقتطاف
میوه چیدن، به دست آوردن، گرفتن
تصویری از اقتطاف
تصویر اقتطاف
فرهنگ فارسی عمید
اقتطاف(اِ)
میوه چیدن.
لغت نامه دهخدا
اقتطاف
میوه چینی چیدن میوه چیدن، فرا رسیدن موسم میوه چیدن، برداشتن فرا گرفتن،جمع اقتطافات
فرهنگ لغت هوشیار
اقتطاف((اِ تِ))
میوه چیدن، فرارسیدن موسم میوه چیدن
تصویری از اقتطاف
تصویر اقتطاف
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اختطاف
تصویر اختطاف
به سرعت قاپیدن، ربودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقتراف
تصویر اقتراف
کسب کردن، گردآوردن مال، گناه کردن، متهم شدن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
خوردن تمام آنچه در کاسه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نیک آشامیدن. (تاج المصادر بیهقی). سخت آشامیدن، بریده گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
چادر پوشیدن. بنفسه متعدی است و با حرف ’باء’ نیز متعدی شود. یقال: اعتطفه و اعتطف به. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رداء یا شمشیر یا کمان پوشیدن. و بنفسه متعدی است. یقال: اعتطف الرداء و السیف و القوس. (لسان از اقرب الموارد) ، با هم آمیختن قوم در حرب. (منتهی الارب) (آنندراج). با هم آمیختن قوم در جنگ. (ناظم الاطباء). با هم در هم آمیختن لشکریان در جنگ. (از اقرب الموارد) ، بر همدیگر بازگردیدن لشکریان چندانکه شمار آن ممکن نباشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بازگشتن لشکریان بعضی بر بعضی چندانکه شماردن آن مقدور نباشد. (از اقرب الموارد) ، نیک تاریک شدن شب وبر هم نشستن سیاهی آن و آمیختن تاریکی کأنه: ’کر بعضه علی بعضه من بطوء انجلأه’. (منتهی الارب). نیک تاریک شدن شب و بر هم نشستن سیاهی آن. (آنندراج). نیک تاریک شدن شب و بر هم نشستن سیاهی آن و آمیختن تاریکی. (ناظم الاطباء). بهم آمیختن سیاهی مثل آن که بعضی بر بعضی حمله برده باشد بجهت کندی انجلاء آن. (از اقرب الموارد) ، سخت سیاه شدن شب که موجب التباس گردد. (از اقرب الموارد) ، سخت باریدن باران. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شدت یافتن باران. (از اقرب الموارد). بسیار شدن باران. (تاج المصادر بیهقی) ، گرد برآوردن باد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). گردآلود کردن باد فضا را. (از اقرب الموارد) ، پیوسته دیر بودن جوانی و پاییدن آن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). دوام یافتن و دیر پاییدن جوانی. (از اقرب الموارد) ، پیه ناک گردیدن کوهان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، با هم درآمیختن امور مختلف، حمله نمودن و بازگشتن بعد از فرار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پاره ای از چیزی جدا کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پاره ای از چیزی واکردن. (تاج المصادر بیهقی). پاره ای از چیزی بدر کردن. (آنندراج) ، محتاج گردیدن. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، بحث کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فروریخته شدن روی کوه.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
با ظرفی گرفتن چیزی را بی سنجیدن و وزن کردن.
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ)
پیروی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، ناسزاگفتن. شتم کردن. (اقرب الموارد). فحش گفتن. (آنندراج) ، کشتی را بادبان کردن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ورزیدن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). کسب کردن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن).
لغت نامه دهخدا
(عَمْ بَ)
خطف. ربودن. (منتهی الارب). ربودن همچو برق. (غیاث اللغات) ، زود ربودن. سلب کردن، مؤلف آنندراج آرد: فی الاصطلاح، ادا کردن است معانی مدح (را) در غزل و یا برعکس. مثال اول، میرزا صائب گوید:
خاکدان دهر مفلس بود از نقد مراد
دستهابر هم زدی دریا و کان آمد پدید.
مثال دوم، طالب آملی در تعریف اسپ گوید:
در شکیلش پا بسان ساق خلخال آشنا
در جدارش دست همچون ساعد دستینه دار.
شکیل رسن اسب را گویند. (از مطلعالسعدین و منتهی الارب). وصاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: اختلاس بمعنی ربودن است. و آن چنان باشد که معنی غزل بمدح آورند. و یا معنی مدح بغزل آورند. مثال اول، مصرع:
رمح تو راست چون قد زیبای دلبران.
مثال دوم، مصرع:
همی از راستی قدّت برمح شاه دین ماند.
کذا فی جامعالصنایع. و اختلاس نزد قاریان، ترک تکمیل حرکت را گویند. کما فی شرح الشاطبی، (اصطلاح تجوید) یکی از اقسام وقف است که در موقع وقف دو ثلث حرکه حرف موقوف علیه تلفظ شود، (اصطلاح فقه) مالی را از محل غیر حرز و بطور مخفی ربودن و آن با سرقت فرق دارد. ابوسالم السلولی، قال: کنت عندالحسن بن علی جالساً اذا اتی بشاب فقیل انه سرق فقال له الحسن هل اختلسته قال بل سرقته قال اذهبوا به فاقطعوا. (الکنی والاسماء للدولابی). رجوع به مختلس شود
لغت نامه دهخدا
(اِ حِ)
بریدن یا بر پهنا بریدن یا بریدن چیزی درشت و سخت را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، توانا گشتن، جهت خود گزیدن چیزی را، سرزنش کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، افزودن در ارز چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). افزودن در قیمت چیزی. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ ءِلْ لا)
خداوند ستور قطوف گردیدن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
تصویری از اجتهاف
تصویر اجتهاف
سخت گرفتن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتیاف
تصویر اجتیاف
به تو رفتن به اندرون چیزی شدن درونروی
فرهنگ لغت هوشیار
یوتاری پادیاری، نا سازگاری، ستیزه، جانشینی، شکم روش عدم موافقت، ناسازگاری، با یکدیگر خلاف کردن، نزاع، مشاجره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختطاط
تصویر اختطاط
کشکیدن (کشک کشه خط)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختطات
تصویر اختطات
جمع اختط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختطاء
تصویر اختطاء
گام نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختصاف
تصویر اختصاف
به هم چسباندن، برهم نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختداف
تصویر اختداف
کوشش دربریدن، ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتحاف
تصویر اجتحاف
ربودن، کشیدن آب از چاه آبکشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتطافات
تصویر اقتطافات
جمع اقتطاف
فرهنگ لغت هوشیار
ورزیدن، گناه کردن، الفنجیدن به دست آوردن ورزیدن، گناه کردن، کسب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتطاع
تصویر اقتطاع
جدا کردن، قطع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتفاف
تصویر اقتفاف
فرو ریختن، از جا در رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتیاف
تصویر اقتیاف
دنبال کسی رفتن پی گیری
فرهنگ لغت هوشیار
دزدگوشی (استراق سمع)، ربودن تند ربودن ربودن همچون برق، استراق سمع کردن (شیطان)، خیر ه کردن چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتفاف
تصویر احتفاف
گرد گردی (طواف)، خوردن آن چه در دیگ باشد تا ته خوردن کاسه لیسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتراف
تصویر اقتراف
((اِ تِ))
کسب کردن، کسب معاش کردن، گناه کردن، به جا آوردن، وزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقتطاع
تصویر اقتطاع
((اِ تِ))
جدا کردن، بریدن، قسمتی از چیزی را گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اختطاف
تصویر اختطاف
((اِ تِ))
ربودن همچون برق، خیره کردن چشم
فرهنگ فارسی معین