جمع واژۀ فیاق، بمعنی مرد بلندقامت. (منتهی الارب). جمع واژۀ فواق و فواق. (ناظم الاطباء) ، شتربچۀ از مادر جداشده. مؤنث: افیله. ج، افال، افائل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شتر خرد. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی). شتر جوان. (شرح نصاب از غیاث اللغات)
جَمعِ واژۀ فُیاق، بمعنی مرد بلندقامت. (منتهی الارب). جَمعِ واژۀ فُواق و فَواق. (ناظم الاطباء) ، شتربچۀ از مادر جداشده. مؤنث: اَفیله. ج، اِفال، اَفائِل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شتر خرد. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی). شتر جوان. (شرح نصاب از غیاث اللغات)