جدول جو
جدول جو

معنی افوفه - جستجوی لغت در جدول جو

افوفه
(اُ فَ)
بسیار اف گوینده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بسیار اف گفتن. (کذا). (آنندراج) ، فریب خورده از رأی خود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افواه
تصویر افواه
فم ها، دهان ها، جمع واژۀ فم
فرهنگ فارسی عمید
(اَفْ وِ قَ)
جمع واژۀ فیاق، بمعنی مرد بلندقامت. (منتهی الارب). جمع واژۀ فواق و فواق. (ناظم الاطباء) ، شتربچۀ از مادر جداشده. مؤنث: افیله. ج، افال، افائل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شتر خرد. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی). شتر جوان. (شرح نصاب از غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(اَفْ)
ج فوه، بمعنی دندان.
لغت نامه دهخدا
(اَفْ وَهْ)
مرد فراخ دهن و برآمده دندان و درازدندان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ / فِ)
بیماریی در دست و پای ستور که وخش نیز گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). رجوع به کلمه وخش در برهان قاطع شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
یکی از فوف، که سپیدی بر ناخن نوجوانان باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، پوست هرچه که باشد. (منتهی الارب). رجوع به فوف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از افواه
تصویر افواه
دهانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افواه
تصویر افواه
جمع فوه، دهان ها، اصناف، ادویه های خوشبو که در اغذیه ریزند
فرهنگ فارسی معین
اوف
فرهنگ گویش مازندرانی