جدول جو
جدول جو

معنی افلیج - جستجوی لغت در جدول جو

افلیج
مفلوج، آنکه به بیماری فلج مبتلا باشد، فلج شده، فالج
تصویری از افلیج
تصویر افلیج
فرهنگ فارسی عمید
افلیج(اِ)
فالج. سستی و فروهشتگی که درنیمۀ بدن یا در تمام آن حادث گردد. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
افلیج
لمس اندام زمینگیر آنکه تمام یا قسمتی از بدن وی سست و بی حرکت شده باشد فالج شده
فرهنگ لغت هوشیار
افلیج((اِ))
کسی که عضو یا اعضایی از بدنش فاقد حرکت و نیرو باشد
تصویری از افلیج
تصویر افلیج
فرهنگ فارسی معین
افلیج
زمینگیر، شل، فلج، معلول
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حِ)
کوتاه. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اسب جواد نیک رو.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فالج شدن و بیحس و حرکت گردیدن عضو. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
رودباری با وادی فراخ. (منتهی الارب). رودبار با وادی فراخ. (ناظم الاطباء). رودباری جاودان فراخ. (آنندراج). وادی وسیع. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(تَ لُ)
گشاده کردن دندان. (تاج المصادر بیهقی) ، قسمت کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : فلجوا الجزیه بینهم. (اقرب الموارد) ، نظر کردن در کاری و تقسیم و تدبیر کردن درآن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
آنکه میان هر دو دست یا پستان وی دوری باشد یا در تباعد هر دو پستان نیاید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گشاده میان دو دست. (تاج المصادر بیهقی). کژدست. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی). آنکه پستانهایش از هم گشاده باشد. (یادداشت مؤلف) ، دروغ گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کذب. (اقرب الموارد) ، ستیهیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اصرار کردن بر کاری. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از افلاج
تصویر افلاج
جمع فلج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افلج
تصویر افلج
کسی که میان دندانها یا دو دست او گشادگی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
روستایی از دهستان چهاردانگه هزارجریبی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی