شمس الدین احمد. از شاگردان شیخ جلال الدین عارف نواده و جانشین مولوی رومی است. او بفرمان استاد خود کتابی بنام مناقب العارفین در شرح حال مولوی رومی و پدر و استادان و دوستان و پسر و خلفای او تألیف کرد. این کتاب را در سال 718 هجری قمری شروع کرده و تا بعد از 742 بجمع و تألیف آن اشتغال داشته است. کتاب مزبور در ده فصل نگاشته شده و بمناسبت بیان شرح حال مولانا و اساتید و خلفا و خاندان ودوستان دورۀ حیات او و شرح مثنوی، محتوی اطلاعات بسیار نفیسی است و علاوه بر آن راجع بتاریخ ایامی که افلاکی آنرا مورد مطالعه قرار داده نکات ارزنده ای دارد. و رجوع به قاموس الاعلام ترکی و شرح حال مولانا بقلم فروزانفر و فیه مافیه و تاریخ مغول اقبال ص 522 شود
شمس الدین احمد. از شاگردان شیخ جلال الدین عارف نواده و جانشین مولوی رومی است. او بفرمان استاد خود کتابی بنام مناقب العارفین در شرح حال مولوی رومی و پدر و استادان و دوستان و پسر و خلفای او تألیف کرد. این کتاب را در سال 718 هجری قمری شروع کرده و تا بعد از 742 بجمع و تألیف آن اشتغال داشته است. کتاب مزبور در ده فصل نگاشته شده و بمناسبت بیان شرح حال مولانا و اساتید و خلفا و خاندان ودوستان دورۀ حیات او و شرح مثنوی، محتوی اطلاعات بسیار نفیسی است و علاوه بر آن راجع بتاریخ ایامی که افلاکی آنرا مورد مطالعه قرار داده نکات ارزنده ای دارد. و رجوع به قاموس الاعلام ترکی و شرح حال مولانا بقلم فروزانفر و فیه مافیه و تاریخ مغول اقبال ص 522 شود
ثوابت و سیارات. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (مؤید) (شرفنامۀ منیری). ملائکه و ثوابت و سیارات. (فرهنگ محمودی از فرهنگ شعوری) : شاهد نوف تنه افلاکیان نوخط فرد آینۀ خاکیان. نظامی. ، در تداول فارسی بمعنی اطرافیان و حواشی: تا طبقات حشم و حواشی وافناء مردم، مرتبۀ هر یک از ایشان در نشستن و ایستادن نگاه داشتی. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 49). ابناء دولت و افناء حضرت را بعطایا و رغائب و مطایا و رکائب مستظهر گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 263)
ثوابت و سیارات. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (مؤید) (شرفنامۀ منیری). ملائکه و ثوابت و سیارات. (فرهنگ محمودی از فرهنگ شعوری) : شاهد نوف تنه افلاکیان نوخط فرد آینۀ خاکیان. نظامی. ، در تداول فارسی بمعنی اطرافیان و حواشی: تا طبقات حشم و حواشی وافناء مردم، مرتبۀ هر یک از ایشان در نشستن و ایستادن نگاه داشتی. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 49). ابناء دولت و افناء حضرت را بعطایا و رغائب و مطایا و رکائب مستظهر گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 263)
جمع واژۀ فلک، بمعنی چرخ. گردون. سپهر. (آنندراج). جمع واژۀ فلک. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). آسمانها و فلکها. (ناظم الاطباء). چرخها. سپهرها. آسمانها. (فرهنگ فارسی معین). جمع فلک است که حکماء آنرا آباء گویند، همانطور که عناصر را امهات خوانند و در نزد ارباب علم هیئت عبارت است از کره ای که بذاته بصورت استداره متحرک باشد و گاه فلک را بر منطقۀ چنین کره ای بمجاز اطلاق کنند. (از کشاف اصطلاحات الفنون) : همی فزونی جوید اواره بر افلاک که تو بطالع میمون بدو نهادی روی. شهید یا فیروز مشرقی. بر دل مکن مسلط گفتار هر لتنبر هرگز کجا پسندد افلاک جز ترا سر. شاکر بخاری. ای میر نوازنده و بخشنده و چالاک ای نام تو بنهاده قدم بر سر افلاک. عنصری. بدو بر یکی قلعه چالاک بود گذشته سرش ز اوج افلاک بود. اسدی. تن از خاکند و جان از جوهر پاک شرف دارند بر خاصان افلاک. ناصرخسرو. تا در افلاک هفت سیاره است تا بگیتی چهار ارکان است. مسعودسعد. افلاک بجز غم نفزایند دگر ننهند بجا تا نرباینددگر. خیام. انجم و افلاک بگشتن درند راحت و محنت بگذشتن درند. نظامی. همیشه تا بود افلاک مرکز انجم همیشه تا بود ارواح قوت اشباح. ؟ که میداند که این دوران افلاک چه مدت دارد و چون بودش احوال. ؟ و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و فلک در همین لغت نامه شود. - افلاک تسعه، نه فلک و آن عبارت است از فلک قمر (ماه) که فلک اول است و فلک عطارد (تیر) که فلک دوم است و فلک زهره (ناهید) که فلک سیم است و فلک شمس (مهر) که فلک چهارم است. و فلک مریخ (بهرام) که فلک پنجم است و فلک مشتری (برجیس) که فلک ششم است و فلک زحل (کیوان) که فلک هفتم است و فلک ثوابت که فلک هشتم و فلک اطلس یا فلک الافلاک که فلک نهم است. (یادداشت مؤلف). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود. - فلک الافلاک، فلک اعظم. فلک اطلس. فلک نهم که محیط بتمام عالم است. و رجوع به افلاک تسعه شود. - کندۀ افلاک، یکی از فنون کشتی درخاک، از سلسلۀ ’کنده ها’. (فرهنگ فارسی معین) ، کم شدن شیر ناقه. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پوسیده شدن چارمغز. (آنندراج). فاسد گردیدن گردو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
جَمعِ واژۀ فلک، بمعنی چرخ. گردون. سپهر. (آنندراج). جَمعِ واژۀ فلک. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). آسمانها و فلکها. (ناظم الاطباء). چرخها. سپهرها. آسمانها. (فرهنگ فارسی معین). جمع فلک است که حکماء آنرا آباء گویند، همانطور که عناصر را امهات خوانند و در نزد ارباب علم هیئت عبارت است از کره ای که بذاته بصورت استداره متحرک باشد و گاه فلک را بر منطقۀ چنین کره ای بمجاز اطلاق کنند. (از کشاف اصطلاحات الفنون) : همی فزونی جوید اواره بر افلاک که تو بطالع میمون بدو نهادی روی. شهید یا فیروز مشرقی. بر دل مکن مسلط گفتار هر لتنبر هرگز کجا پسندد افلاک جز ترا سر. شاکر بخاری. ای میر نوازنده و بخشنده و چالاک ای نام تو بنهاده قدم بر سر افلاک. عنصری. بدو بر یکی قلعه چالاک بود گذشته سرش ز اوج افلاک بود. اسدی. تن از خاکند و جان از جوهر پاک شرف دارند بر خاصان افلاک. ناصرخسرو. تا در افلاک هفت سیاره است تا بگیتی چهار ارکان است. مسعودسعد. افلاک بجز غم نفزایند دگر ننهند بجا تا نرباینددگر. خیام. انجم و افلاک بگشتن درند راحت و محنت بگذشتن درند. نظامی. همیشه تا بود افلاک مرکز انجم همیشه تا بود ارواح قوت اشباح. ؟ که میداند که این دوران افلاک چه مدت دارد و چون بودش احوال. ؟ و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و فلک در همین لغت نامه شود. - افلاک تسعه، نه فلک و آن عبارت است از فلک قمر (ماه) که فلک اول است و فلک عطارد (تیر) که فلک دوم است و فلک زهره (ناهید) که فلک سیم است و فلک شمس (مهر) که فلک چهارم است. و فلک مریخ (بهرام) که فلک پنجم است و فلک مشتری (برجیس) که فلک ششم است و فلک زحل (کیوان) که فلک هفتم است و فلک ثوابت که فلک هشتم و فلک اطلس یا فلک الافلاک که فلک نهم است. (یادداشت مؤلف). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود. - فلک الافلاک، فلک اعظم. فلک اطلس. فلک نهم که محیط بتمام عالم است. و رجوع به افلاک تسعه شود. - کندۀ افلاک، یکی از فنون کشتی درخاک، از سلسلۀ ’کنده ها’. (فرهنگ فارسی معین) ، کم شدن شیر ناقه. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پوسیده شدن چارمغز. (آنندراج). فاسد گردیدن گردو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
اسلام پذیر آشتیگر منسوب به اسلام آنچه از تمدن و فرهنگ و جز آن که منسوب به اسلام باشد، پیرو اسلام مسلمان، جمع اسلامیان. یا دوره اسلامی عهد اسلامی. دوره بعد از اسلام. یا قرون اسلامی. قرنهایی که از آغاز اسلام ببعد سپزی شده است
اسلام پذیر آشتیگر منسوب به اسلام آنچه از تمدن و فرهنگ و جز آن که منسوب به اسلام باشد، پیرو اسلام مسلمان، جمع اسلامیان. یا دوره اسلامی عهد اسلامی. دوره بعد از اسلام. یا قرون اسلامی. قرنهایی که از آغاز اسلام ببعد سپزی شده است