جدول جو
جدول جو

معنی افلاطونی - جستجوی لغت در جدول جو

افلاطونی
(اَ)
نسبت است به افلاطون حکیم یونانی.
- عشق افلاطونی، عشق خالص از شهوت. عشقی که آلوده بشهوت نباشد. آن عشقی که سعدی گوید:
ما را نظر بخیر است از عشق خوبرویان
آنکو بشر کند میل او خود بشر نباشد.
سعدیا عشق نیامیزد و شهوت با هم
پیش تسبیح ملائک نرود دیو رجیم.
(یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
افلاطونی
فکری، افلاطونی
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افلاطون
تصویر افلاطون
(پسرانه)
نام فیلسوف یونانی و پیرو سقراط و مؤسس فلسفه آکادمی
فرهنگ نامهای ایرانی
مکتب فلسفی یونانی که جنبۀ عرفانی داشته و جهان را پرتوی از ذات خدایی می داند و چون مؤسس آن فلوطین (پلوتن) به فلسفۀ افلاطون توجه نموده به فلسفۀ نوافلاطونی شهرت یافته
فرهنگ فارسی عمید
(اَ نیا نِ نَ)
یا نوافلاطونیان. همان پیروان فلوطین اند که به افلاطونیان اخیر شهرت دارند. رجوع به این کلمه و فلوطین و پلوتن شود
لغت نامه دهخدا
(اِ وُ)
اسلاونیا. کرواسی اسلاونی. بخشی از هنگری (مجارستان) قدیم، که سکنۀ آن از نژاد اسلاو بود. دولتی اسلاونی از نیمۀ قرن دهم میلادی تا نیمۀ قرن یازدهم در اروپا وجود داشت. این دولت در ساحل جنوب غربی دریای بالتیک، میان نهر الب وین امتداد یافته، قسمت اعظم مکلنبورگ را نیز در بر داشت و شهرهای عمده آن عبارت بود از: لوبک، پلون، ولگاست، کیسین و مکلنبورگ. در سال 1047 میلادی شخصی موسوم به کوچالک بیاری دانمارکیها و امداد دوک ساکس اسلاوهائی را که در این سرزمین میزیستند تحت اطاعت خود درآورده و آنان را مسیحی کرد و دولتی تابع ساکس تشکیل داد. در سنۀ 1080 میلادی شخصی کروکو نام بدعوی ریاست برخاسته اهالی را بشورانید و با بلوایی نصرانیت را ترک و دین قدیم را تجدید و احیا کرد و اهالی کشور خود را مستقل ساخت، ولی در سنۀ 1105 میلادی هانری پسر کوچالک مزبور اسلاونیا را دوباره ضبط کرد و در سال 1126م. درگذشت و کانوت لاوارد دانمارکی وارث و جانشین وی گشت. در سنۀ 1131 میلادی وی را هم بکشتند و در این حال اسلاونیا در میان چند حکومت کوچک منقسم گردید و در سنۀ 1161م. ’هانری شیر’ قسمت اعظم این کشورهای کوچک را تحت تصرف خویش درآورده بساکس ملحق ساخت و بقیه را هم دولت دانمارک ضبط کرد. در 1918م. اسلاونیا بمملکت صرب و کروات اسلون با یوگوسلاوی ملحق گردید و در 1941 از آن مجزی گردیده، ناحیت کروات مستقل را بوجود آورد
لغت نامه دهخدا
(اَ نیا نِ اَ)
یا نوافلاطونیان. عده ایی از حکمای حوزۀ اسکندریه اند که بنام افلاطونیان اخیر نامیده شده، زیرا آنها از یک نظر مذهب افلاطون را تجدید کرده و از طرف دیگر تحقیقاتی در حکم و معارف دارند که بدیع است و می توان آنان را مستقل شمرد و چون از افکار شرقیان نیز اقتباس بسیار کرده اند بعدهاهمان فلسفۀ ایشان در افکار مردم شرق تأثیر کلی پیدا کرد. مؤسس این سلسله را امونیوس ساکاس از مردم مصر میدانند که در پایان قرن دوم و نیمۀ اول قرن سوم میلادی در اسکندریه میزیسته است ولی از احوال و تعلیمات او آگاهی چندانی در دست نیست و تمام فلسفه ای که به افلاطونیان اخیر نسبت دارد و بواقع باید آنرا حکمت اشراقی و عرفان نامید مربوط است به فلوطین که از یونانیان مصر و در اصل رومی بوده ودر اسکندریه میزیسته است. وی محضر امونیوس ساکاس را درک کرده و ببرکت همدمی او از فلسفه و عرفان بهره مند گردیده و خواهان آشنایی با حکمت ایرانیان و هندیها شده و برای این مقصود همراه گردیانوس امپراطور روم که با شاپوربن اردشیر ساسانی جنگ داشت بایران آمد و در مراجعت بروم رفته آنجا اقامت نمود و بتعلیم و ارشاد پرداخت تا در سال 220 میلادی درگذشت. وی پیروان و مریدان فراوان داشت و افلاطونیان اخیر که بواقع پیروان فلوطین بوده اند، برخی در حکمت مقام بلند داشته اند اما جمعی هم در عقاید باطنی و سری مبالغه کرده به اوراد و اذکار و گاه بطلسم و سحر و جادو اشتغال داشتند و بمعجزات و خوارق عادات معتقد شدند، تا اینکه مذهب رواج یافت و اذهان متوجه عالم دیگر گردید. (از سیر حکمت در اروپا). و رجوع به فلوطین و پلوتن شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
حکیمی بوده مشهور و معروف در زمان عیسی علیه السلام (!) و استاد ارسطو معلم اول. (برهان). افلاطون:
کسی که ش فلاطون بده ست اوستاد
خردمند و بادانش و بانژاد.
فردوسی.
نمازی کز سه علم آرد فلاطون، پیرزن بینی
که یک دم چار رکعت کرد، حاصل شد دوچندانش.
خاقانی.
فلاطون و والیس و فرفوریوس
که روح القدس کردشان دستبوس.
نظامی.
گر فلاطون به حکیمی سخن عشق بپوشد
عاقبت پرده برافتد ز سر راز نهانش.
سعدی.
آن نشنیدی که فلاطون چه گفت
مور همانا که نباشد پرش.
سعدی.
رجوع به افلاطون شود
لغت نامه دهخدا
مقل ازرق است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
نام حکیمی، و بعضی شارحان اسکندرنامه نوشته اند که فلاطوس نام پهلوانی بوده است، و در کشف مسطور است که قومی است نهایت دلاور، و در فرهنگ آمده که فلاطوسی یک درم گویند. (غیاث). در اسکندرنامۀ نظامی بیتی است که معنی اخیر را میرساند:
نیرزید با کمترین روسیی
فلاطونی آنجا فلاطوسیی.
(شرفنامه چ وحید دستگردی ص 439).
یعنی بسیار ناچیز بود و به یک درم می ارزید
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نام ناحیه ایست در قضای زعفرانلو. نام جنگل بسیار بزرگی است در ولایت قسطمونی. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
افلاطونی. منسوب به افلاطون:
ای فتنه بر علوم فلاطونی
دین تاج علمهای فلاطون است.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(اَ)
مقل که بهندی گوگل گویند. (مؤید الفضلاء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ابن ارسطون یا اریستن. از شاگردان فیثاغورس بود که با سقراط نزد او تلمذ می نمود، لیکن در زمان حیات سقراط اشتهاری در میان علماء نداشت. وی بزرگ زاده و از خاندان های معروف علم یونان است و خود بتمام فنون طبیعی آگاهی داشت. آثار گرانبهایی در علوم فلسفی تصنیف نمود که در آن بیشتر به اغلاق و رمزنویسی پرداخت. گویند افلاطون در حال گام زدن به تعلیم متعلمان می پرداخت و بهمین جهت بفرقۀ مشائیان شهرت یافتند. در اواخر زندگانی امور تعلیم و تربیت را به ارشد شاگردان خود تفویض کرد و خود عزلت گزید و در آغاز بیشتر بسرودن اشعار می پرداخت. در سخن سرایی بغایت فصاحت رسید. با اینکه با سقراط در حوزۀ درس فیثاغورس شرکت داشت چون بیشتر به شعر و خطابه پرداخت در فلسفه بکمال سقراط نرسید. در حدود هیجده سالگی دوباره بسقراط برخورد و سقراط از شعر نکوهش میکرد و میگفت بنیان شعر بر تخیل است نه بر حقیقت جویی، در حالی که حقیقت جویی شایستۀ انسان است. از آن زمان شاعری را ترک گفت و حدود ده سال در خدمت سقراط بسر برد. گویند هشتاد و یکسال عمر کرد. در سال 427 قبل از میلاد ولادت یافت و در347 قبل از میلاد درگذشت. افلاطون پس از شهادت استاد یک چندجهانگردی کرد. این مسافرتها گاه بخاطر کسب علم و بدست آوردن کتاب و زمانی بمنظور اجراء و تشکیل حکومت بر اساس نظریۀ خویش در سرزمین غیر از مولد خود بود. او وطن خویش را منحط و غیرقابل برای حکومت مقصود خودمیدانست. معالاسف دریافت که سرزمینهای دیگر نیز رشد کافی برای درک حکومت جمهوری مقصود او را ندارند. در این مسافرتها مورد خشم بعضی امراء آن سرزمینها قرار گرفت و به بندگی و اسارت افتاد و سرانجام بکمک یکی از مریدانش آزاد گردید و همان دوستش باغهایی در اطراف آتن برای او خرید و بدو هدیه کرد که تا به آخر همانجا اقامت گزید و از درآمد آن ارتزاق کرد و یکی از آن باغها را مجلس درس خود قرار داد. دورۀ تدریس وی نیمۀ اول قرن چهارم قبل از میلاد (معاصر با داریوش دوم و اردشیر دوم) بود و چون باغی را که وقف تعلیم و متعلمان کرده بود آکادمیا نام داشت فلسفۀ وی بفلسفۀ آکادمی معروف شد و پیروان او را آکادمیان نامیدند.
فلسفه و تعلیمات افلاطون: از تعلیمات شفاهی او چیزی معلوم نیست و آثار کتبی او حدود سی رساله است که نفیس ترین و در عین حال فصیح ترین حکمت و بلاغت یونان باستان بشمار می رود. همه آن رسائل بصورت مکالمه تصنیف شده و بر اثر ارادت او به استادش همواره یک طرف مکالمه سقراط قرار دارد. در بعض رسائل که مربوطبه دوران جوانی او است شیوۀ سقراط بدون کم و کاست بکار رفته، یعنی سقراط از طرف سوءالی میکند و جواب او را موضوع بحث قرار داده و سرانجام بدون آنکه جواب صحیح را بدست بدهد بطلان آنرا آشکار میسازد و مقصود سقراط که کشف خطا و گمراهی طرف مقابل است روشن میگردد. اما در بعضی رسائل دیگر که مربوط به دوران کمال اوست بروش سقراط اکتفا نکرده و بتدریج آراء و عقاید خود را بیان میدارد و فلسفۀ افلاطون را باید از همین آثار استنباط نمود. او کتابها و رسائل خویش را بنام کسانی که در آن کتابها از آنان بحث میشد می نامید و بسیاری از آنها در همان اوائل انتقال علوم یونان بعالم اسلام به عربی برگردانده یا تحریر شد. افلاطون با آنکه بر اثر درک محضر سقراط شعر و صنعت را خوار می پنداشت، خود ذوق و قوه شاعری سرشار داشت و مقام علمی او بخصوص در ریاضیات بسیار والا بود و گویند بر سردر باغ آکادمی نوشته بود: ’هرکس هندسه نمی داند وارد باغ نشود’. بهمین جهت می توان گفت افلاطون در حکمت جمع میان طریقۀ استدلال و تعقل و قوه شاعری و تخیل نموده و با آنکه احتراز از دنیا و پرهیز از آلایش آنرا بر حکیم واجب می شمرد در امور معاش و سیاسات تحقیق میکرد بلکه غایت حکمت را حسن سیاست میدانست و عمل سیاست را تنهادرخور حکیم می پنداشت و همواره درصدد بود که آراء و عقاید سیاسی خود را بمرحلۀ عمل درآورد و در این راه بسیار کوشید و چنانکه گفتیم با حکمرانان خارج آتن قرار گذاشت که در سرزمین حکمرانی آنان حکومت مقصود راتشکیل دهد، ولی در عمل با شکست مواجه گردید و سرانجام از سیاست کناره گرفت و بحکمت پرداخت. در سیاست نظر و عقیدۀ افلاطون همچون فلسفه اش متوجه امور واقعی نیست و بیشتر بتخیل پرداخته و در عین اینکه برتری نژادی یونانیان را مردود میداند اصولاً بافراد توجهی ندارد و هیئت اجتماع را که دارای وحدت است اصل می داند وافراد را که متکثرند مورد توجه قرار نداده است. هیئت اجتماع وقتی بکمال می رسد که از اموال و سایر متعلقات صرفنظر نموده و حتی خانوادۀ فردی هم وجود نداشته و همه به اشتراک زندگی کنند، زیرا اصل افراد جامعه است چنانچه در فلسفه نیز اصل اشیاء مثال است و جزئیات سایه و اظلال مثل هستند. بهرحال اجتماع مانند فرد که از سه جزء ترکیب شده از سه طبقه تشکیل می گردد. اول اولیاء امور یعنی حکماء که بمنزلۀ قوه عاقله اند ودر جماعت حکم سر را دارند. دوم سپاهیان که حافظ و نگهبان اجتماع اند و بمنزلۀ قوه غضبیه هستند و حکم سینه را دارند. سوم پیشه وران و ارباب صنایع و زارعان که رفع احتیاجات بوسیلۀ آنهاست و حکم شکم را دارند. همه این طبقات باید با هم کار کنند و تحت نظر دولت که مظهر جماعت است باشند. این عقاید را در رسالۀ معروف به سیاست یا جمهور که معروفترین آثار او است بیان داشته، اما خود نیز در اواخر عمر بدین نکته توجه نمود که چنین حکومتی بیشتر جنبۀ آرزو و تخیل دارد وبهمین جهت رساله ای دیگر بنام ’نوامیس’ تألیف کرد وبه جنبۀ عمل نزدیکتر شد و قوانین و نظامات را تابعاوضاع و احوال اقتصادی و جغرافیایی دانست و وظیفۀ اصلی دولت را تعلیم و تربیت افراد شمرد.
مقام افلاطون در فلسفه: افلاطون از سقراط طریق کسب آموخت و متوجه کلیات عقلی گردید و از افکار و آراء دانشمندان پیشین از فلاسفه و سوفسطائیان و بخصوص هرقلیطوس و فیثاغورس و برمانیدس و انکساگورس بهرۀ کامل برد و ذوق خویش را بنور عقل هدایت نمود و همچنانکه سقراط فلسفۀ خویش را به امور اخلاقی محدود ساخته افلاطون هم مباحثات خود را به اخلاق و سیاست متوجه ساخت ولیکن بحقیقت عالم خلقت هم توجه داشت ولی به امور طبیعی چندان توجهی نکرد. اساس حکمت وی بر این است که محسوسات ظواهرند نه حقایق و اصیل، و بهمین جهت علم بدانهاتعلق نمی گیرد و تنها معقولات متعلق علم هستند و نظریۀ مثل (ج مثال) افلاطون از همین جا پیدا می شود. به این معنی که تمام امور عالم اعم از مادی و معنوی اصل و حقیقتی دارد که نمونۀ کامل اوست که بحواس ظاهردرک نمی شود و تنها عقل آنرا درمی یابد که همان نمونۀ کامل را فلاسفۀ ما مثال گفته اند: مثلاً انسان را مثالی و شجاعت و دوستی و وحدت را مثالی، یعنی هر امری را فرد کاملی است که بخودی خود آن امر است. در مثل انسان کامل یا مثال انسانی، فی حد نفسه انسان است که آن فارغ از زمان و مکان و تغیر است و آنچه از آن بحواس ما درمی آید ظاهرند و متغیر و نسبی و بمنزلۀ سایه ای از مثال خود هستند و وجودشان به نسبت بهره ایست که از مثال خود دارند و هرچه بهره بیشتر باشد بحقیقت نزدیک تر خواهند بود. و تمثیل غار افلاطون در بیان این نظریه معروف است. و از بیان افلاطون چنین برمی آید که علم و معرفت مراتب دارد و آنچه بحس درمی آید حدس و گمان است نه علم واقعی. و بهر حال علم تذکر است یعنی روح پیش از حلول در بدن در عالم مجردات بوده و بحقایق مثل آگاه و چون بعالم کون و فساد آمده آن حقایق را فراموش کرده اما بکلی محو و نابود نشده و اشباحی از آن مثل را درمی یابد و چون بکوشد حقایق را بیاد می آورد. و ضمناً باید توجه داشت که در نظر افلاطون مثل نیزدارای مراتب است و مراتب معرفت با توجه بدانها تفاوت می یابد.
آثار افلاطون: قفطی آرد: این مصنفات از او است: 1- کتاب السیاسه که حنین بن اسحاق آنرا تفسیر کرده است. 2- کتاب النوامیس که حنین آنرانقل کرده و بار دیگر یحیی بن عدی ترجمه کرده است. ثاون گوید: فلاطون کتابهای خود را اقوالی قرار داده بودکه آن اقوال ر ا از زبان کسان دیگر حکایت و اسم آن کس را به کتاب خویش میداد و از آنجمله است قول موسوم به تااجیس در فلسفه. قول موسوم به لاخس در شجاعت. قول موسوم به ارسطا در فلسفه. قول موسوم به خرمیدس در عفت. و دو قول موسوم به الفیبیادس در جمیل. قول موسوم به اوثودیمس. قول موسوم به غورجیاس. دو قول موسوم به افیا و رسائل دیگر مانند این فروطاغورس، اوثوفرن، قرطن، فاذن، ثااطاس قیلو، طوفون قراطولس، سوفسطسن، طیماوس که آنرا یحیی بن عدی اصلاح کرده است. فرمانیدس، فدرس، مانن، مینس، ابرخس، مانکسانس، اطلیطقوس. و نیز ابن الندیم از غیر طریق ثاون کتب افلاطون آنچه را که خود دیده یا ازثقه ای شنیده است چنین نقل میکند: طیماوس سه مقاله. کتاب المناسبات بخط یحیی بن عدی. کتب افلاطون به اقرطن، در نوامیس بخط یحیی بن عدی. کتاب التوحید، در نفس و عقل و جوهر و عرض. کتاب طسطس. کتاب تأدیب الاحداث. و اصول الهندسه ترجمه قسطا. افلاطون مؤلفات خود را به مراتب تقسیم کرده و هر مرتبه مرکب از چهار کتاب که آنرا رابوع نامد. (از فهرست ابن الندیم) (از تاریخ الحکماء قفطی) (از سیر حکمت در اروپا).
نام افلاطون در ادبیات و اشعار فارسی بسیار بکار رفته و گاه او را با دیوژن خم نشین اشتباه کرده و خم نشین خوانده اند:
چو عاجزوار باید عاقبت مرد
چه افلاطون یونانی چه آن کرد.
نظامی.
کسی را کان سخن در گوش رفتی
گر افلاطون بدی از هوش رفتی.
نظامی.
کار با عمامه و قطر شکم افتاده است
خم درین مجلس بزرگی ها به افلاطون کند.
صائب.
و رجوع به جمهور افلاطون ترجمه فؤاد روحانی و لباب الالباب وتاریخ گزیده و تاریخ کلام شبلی نعمانی و تاریخ تمدن جرجی زیدان ج 3 ص 12 و تاریخ علوم عقلی دکتر صفا و عیون الاخبار و قاموس الاعلام ترکی و دائره المعارف فارسی و ترجمه رسائل افلاطون شود
لغت نامه دهخدا
فرانسوی کوکنار آبی از گیاهان لبلاب نیلوفر صحرائی عشقه حبل المساکین
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به سقلاطونی آنچه که از سقلاطون درست میکردند جامه سقلاطونی، سقلاطون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افلاطون
تصویر افلاطون
اپلاتون پلاتو فرزانه یونانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افلاطونیان
تصویر افلاطونیان
اپلاتونیان پلاتونیان پیروان پلاتو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشق افلاطونی
تصویر عشق افلاطونی
دوشش پلاتونی مهر پلاتونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از به طور افلاطونی
تصویر به طور افلاطونی
Platonically
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از به طور افلاطونی
تصویر به طور افلاطونی
platoniquement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از به طور افلاطونی
تصویر به طور افلاطونی
platonicamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از به طور افلاطونی
تصویر به طور افلاطونی
दार्शनिक रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از به طور افلاطونی
تصویر به طور افلاطونی
secara platonis
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از به طور افلاطونی
تصویر به طور افلاطونی
อย่างเชิงปรัชญา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از به طور افلاطونی
تصویر به طور افلاطونی
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از به طور افلاطونی
تصویر به طور افلاطونی
platónicamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از به طور افلاطونی
تصویر به طور افلاطونی
platonicamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از به طور افلاطونی
تصویر به طور افلاطونی
柏拉图式地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از به طور افلاطونی
تصویر به طور افلاطونی
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از به طور افلاطونی
تصویر به طور افلاطونی
платонічно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از به طور افلاطونی
تصویر به طور افلاطونی
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از به طور افلاطونی
تصویر به طور افلاطونی
платонически
دیکشنری فارسی به روسی
به طور افلاطونی، از نظر افلاطونی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از به طور افلاطونی
تصویر به طور افلاطونی
באופן אפלטוני
دیکشنری فارسی به عبری