- افقه
- فقیه تر، داناتر، دانشمندتر، داناتر در علم فقه
معنی افقه - جستجوی لغت در جدول جو
- افقه
- دانشمندتر، داناتر، فقیه تر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث رافق نرمی مهربانی، نیکوکار نکوکردار
پارسی تازی گشته نافه نافه آهو مشک
دریده پررو عرقه شخص سرد و گرم روزگار چشیده و نادرست جسور و دریده
جمع زقاق، کوچه ها
تهیگاه، خاصره
ترازی، ستانی
تهیگاه
همراهی، نرمرفتاری، کاروان، گروه همراه گروه راهیان همراهیان (همسفران) گروه همراه جماعت مرافق همسفران جمع رفاق
کرانی ترازی خطی موازی زمین و خط افق مقابل عمودی
باز هوشی، بهبودی، بازارزانی، بازخردی، به خود آمدن بهبود یافتن، رو بصحبت نهادن بیمار، روی بخوبی خوشی آوردن، بهوش آمدن، بهبود، گشایش
چیزی که بشکل انسان از پارچه های کهنه و استخوان و غیره سازند و در کشت زارها نصب کنند تا مرغان و جانوران دیگر از آن برمند مترس مترسک داهل
بسیار سفید
درویش تر، تنگدست تر
یاد دادن
بلغور
گروه مردم مغاک
فقه آموختن، فقیه شدن
شفقت در فارسی مهربانی دلسوزی نرمدلی (شفقه به فتحات در اصل لغت بمعنی ترس است و مجازا به معنی مهربانی مستعمل شده) ترس از بدی و زشتی
یکبار دست دادن، پیمان خرید و فروش یک بار دست بر دست دیگری زدن در بیع یا بیعت، یک عقد بیع، بیع
گروه هم سفر و همراه، دوستان و همراهان
ویژگی چیزی که موازی افق و سطح زمین باشد
آنچه صرف و خرج معیشت عیال و اولاد کنند، هزینۀ زندگی عیال و اولاد، آنچه انفاق کنند
بلغور، گندمی که آن را در دستاس بریزند و بگردانند که خرد شود اما آرد نشود، گندم نیم کوفته، دانۀ نیم کوبیده، فروشه، فروشک، برغولبرای مثال گندم افشه ای که معهود است / که بود بیشتر رهاوردم (رضی الدین نیشابوری - لغتنامه - افشه)
فقه خواندن، علم دین آموختن، فقیه شدن، فهمیدن و دانا شدن
بهبود یافتن، رو به تندرستی نهادن بیمار، اثر، نتیجۀ خوب، فایده
یکبار خفتن
لنگن، بیابان کوچک، شانه کوچک نیازمندی، فقر تنگدستی
هزینه، آنچه از درم و امثال آن صرف خویشتن یا عیال خود کنند، انفاق کردن