معنی آفقه - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با آفقه
آفقه
- آفقه
- تأنیث آفق، جَمعِ واژۀ افیق. پوستهای دباغی شده. پوستهای نیم پیراسته
لغت نامه دهخدا
رفقه
- رفقه
- همراهی، نرمرفتاری، کاروان، گروه همراه گروه راهیان همراهیان (همسفران) گروه همراه جماعت مرافق همسفران جمع رفاق
فرهنگ لغت هوشیار
شفقه
- شفقه
- شفقت در فارسی مهربانی دلسوزی نرمدلی (شفقه به فتحات در اصل لغت بمعنی ترس است و مجازا به معنی مهربانی مستعمل شده) ترس از بدی و زشتی
فرهنگ لغت هوشیار
صفقه
- صفقه
- یکبار دست دادن، پیمان خرید و فروش یک بار دست بر دست دیگری زدن در بیع یا بیعت، یک عقد بیع، بیع
فرهنگ لغت هوشیار