جدول جو
جدول جو

معنی افعا - جستجوی لغت در جدول جو

افعا(اَ)
بوی مطبوع. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افرا
تصویر افرا
(دخترانه)
درختی که برگهای پنجه ای و میوه بالدار دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از افسا
تصویر افسا
افساییدن، پسوند متصل به واژه به معنای افساینده مثلاً مارافسای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افعال
تصویر افعال
فعل ها، عمل ها، کارها، کردارها، انجام دادن اعمالی، نیرنگ ها، جمع واژۀ فعل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افزا
تصویر افزا
افزودن، پسوند متصل به واژه به معنای افزاینده مثلاً بهجت افزا، روح افزا، غم افزا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شفعا
تصویر شفعا
شفیع ها، کسانی که برای دیگری خواهش عفو یا کمک بکنند، خواهشگرها، شفاعت کننده ها، در علم حقوق صاحبان شفعه، جمع واژۀ شفیع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افشا
تصویر افشا
فاش کردن، آشکار کردن، پراکنده ساختن، فاش شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارعا
تصویر ارعا
رعایت حال کردن، مهربانی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افنا
تصویر افنا
نیست کردن، نابود کردن، نیستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افعی
تصویر افعی
نوعی مار بزرگ، قوی و زهردار، دارای سر پهن و گردن باریک به رنگ سیاه مایل به زردی یا سرخی که انواع گوناگون دارد، مار بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افرا
تصویر افرا
درختی شبیه درخت چنار، پرشاخ و برگ و سایه افکن با برگ های پنجه ای و دارای بریدگی بسیار که بلندیش تا ۲۰ متر می رسد و چوب آن در مبل سازی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
پر کردن خنور و مانند آن را. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پر کردن. (المصادر زوزنی). پر کردن ظروف. (یادداشت مؤلف) ، یک تن از مردم افغانستان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ وِ)
باب افعال، و آن یکی از بابهای ثلاثی مزید است که یک حرف بر حروف اصل آن افزوده شده باشد و مصدر آن بر وزن افعال است، مانند اقبال، اقدام
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ فعل. کارها. (آنندراج) (ترجمان القرآن). کردارها. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ فعل، بمعنی حدث و کنایه از حرکت انسان است و برخی گویند کنایه از هر عمل باشد. جمع واژۀ آن افاعیل است. (از اقرب الموارد) :
و ای فخر آل اردشیر ای مملکت را ناگزیر
ای همچنان چون جان و تن آثار و افعالت هژیر.
دقیقی.
آنت گوید همه افعال خداوند کند
کار بنده همه خاموشی و تسلیم و رضاست.
ناصرخسرو.
گیرم کز زرق رسیدی برزق
نایدت از ناسره افعال عار.
ناصرخسرو.
بچهره شدن چون پری کی توانی
به افعال ماننده شو مر پری را.
ناصرخسرو.
می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد و افعال ستوده و اقوال پسندیده مدروس گشته. (کلیله و دمنه). گفت (دمنه) اگر قربتی یابم... از تقبیح احوال و افعال وی (شیر) بپرهیزم. (کلیله و دمنه). افعال و اقوال او را بتأیید آسمانی بیاراست. (کلیله و دمنه). پسندیده تر افعال و اخلاق مردمان تقوی است. (کلیله و دمنه).
او بیان میکرد با ایشان فصیح
دائماً ز افعال و اقوال مسیح.
مولوی.
نه هر آنکس که نام او حسن است
همه افعال چون نظام کند.
؟ (از العراضه).
- افعال حج، مناسک و اعمالی که بهنگام زیارت خانه خدا بجای آرند. رجوع به حج در همین لغت نامه و شرایعالاسلام شود.
، روان شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اسعا
تصویر اسعا
به سخن چینی واداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افزا
تصویر افزا
در ترکیب بمعنی افزاینده آید: روح افزا غم افزا
فرهنگ لغت هوشیار
پشیناری به خود بستن فرا خواست، آرزو کردن دعوی کردن (خواه حق و خواه باطل) دعوی کردن بر کسی دعوی کردن بچیزی، نام و نسب خویش گفتن پیش حریف در کار زار، آرزو کردن، خواستن چیزی در دادگاهها بوسیله نوشته و یا گفتار از طرفی و ممکن است شخصی که چیزی را از دیگری میخواهد بر حق باشد یا ناحق
فرهنگ لغت هوشیار
رویانیدن گیاه چرانیدن ستوررا، گوش دادن سخن کسی را استماع گوش بسوی چیزی داشتن، بخشودن عفو کردن رعایت و مرحمت کردن، آزرم داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
شفاعت کنندگان، جمع شفیع، ورفانان، جمع شفیع خواهشگران شفاعت کنندگان، جمع شفیع خواهشگران شفاعت کنندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفعا
تصویر سفعا
سیاه که به سرخی زند، میش سپید با گونه های سیاه، کبوتر زرفیندار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایعا
تصویر ایعا
به آزبا (دعا) خواستن، فراهم آوردن، یاد گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امعا
تصویر امعا
روده ها، جمع معا، جمع معی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افسا
تصویر افسا
رام کننده و افسونگر، چشم بد
فرهنگ لغت هوشیار
آشکار کردن، آشکارگری پرده دری نیکژ آشکار کردن، فاش نمودن پدید ساختن: افشا اسرار، آشکار کردن، فاش نمودن پدید ساختن: افشا اسرار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افضا
تصویر افضا
یکی کردن پس و پیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افعی
تصویر افعی
یک نوع مار بزرگ زهردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افعال
تصویر افعال
جمع فعل، کارها
فرهنگ لغت هوشیار
نکوهیدن، بریدن، شکافتن درختی از تیره افراها جزو افراها جزو تیره های نزدیک بگل سرخیان که درختی است تنومند با برگهای پنجه یی که در باغها و جنگلها میروید اسپندان بوسیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتا
تصویر افتا
فتوی دادن حکم صادر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افنا
تصویر افنا
نیست کردن، نابود گردانیدن، نیستی، نابودی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطعا
تصویر اطعا
اطاعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افدا
تصویر افدا
تنومند شدن، پذیرفتن سربها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افعال
تصویر افعال
((اِ))
انجام دادن، یکی از باب های ثلاثی مزید فیه در زبان عربی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افعال
تصویر افعال
((اَ))
جمع فعل، کارها، کنش ها، کردارها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادعا
تصویر ادعا
داوی، داویدن، داوش، داو
فرهنگ واژه فارسی سره