سرشته. مجبول. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : حکیم رومی گفت: ای شه زاده ! بیشتر اوصاف... در ذات اصفهان و نفس آن مجبول و مفطور است و شهر بغایت مبارک و معمور. (ترجمه محاسن اصفهان). طایفه ای آنند که این قوت اصلاً در ایشان مفطور نیست و ارشاد ایشان محال. (مصباح الهدایه چ همایی ص 52) ، مخلوق. خلق شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، پیداکرده شده، شکافته شده. (غیاث) (آنندراج)
سرشته. مجبول. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : حکیم رومی گفت: ای شه زاده ! بیشتر اوصاف... در ذات اصفهان و نفس آن مجبول و مفطور است و شهر بغایت مبارک و معمور. (ترجمه محاسن اصفهان). طایفه ای آنند که این قوت اصلاً در ایشان مفطور نیست و ارشاد ایشان محال. (مصباح الهدایه چ همایی ص 52) ، مخلوق. خلق شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، پیداکرده شده، شکافته شده. (غیاث) (آنندراج)
روزه گشادن و روزه گشایانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). روزه شکستن و روزه گشادن. و با لفظ کردن مستعمل است. (آنندراج) (غیاث اللغات). روزه گشادن. (المصادر). روزه بگشادن. (تاج المصادر بیهقی). باز کردن و گشودن روزه را. ناهار شکستن روزه دار. (یادداشت مؤلف). افطار (فقه) بجای آوردن وی که روزه را می شکند. (بلغت مضطر) : اشک چشمم در دهان افتد گه افطار از آنک جز به آب گرم پستی نگذرد از نای من. خاقانی. که سلطان از این روزه آیا چه خواست که افطار او عید طفلان ماست. سعدی. - وقت افطار، زمان روزه گشادن. آنوقت که در شرع بتوان روزه گشودن. و آن غروب است. میان اهل سنت و شیعه خلاف است در اینکه غروب، استتار قرص خورشید است یا زوال حمرۀ مشرقیه از بالای سر. مشهور میان اهل سنت قول اول و مشهور میان شیعه قول اخیر است. - امثال: یکسال روزه بگیر آخرش با فضله افطار بکن.
روزه گشادن و روزه گشایانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). روزه شکستن و روزه گشادن. و با لفظ کردن مستعمل است. (آنندراج) (غیاث اللغات). روزه گشادن. (المصادر). روزه بگشادن. (تاج المصادر بیهقی). باز کردن و گشودن روزه را. ناهار شکستن روزه دار. (یادداشت مؤلف). افطار (فقه) بجای آوردن وی که روزه را می شکند. (بلغت مضطر) : اشک چشمم در دهان افتد گه افطار از آنک جز به آب گرم پستی نگذرد از نای من. خاقانی. که سلطان از این روزه آیا چه خواست که افطار او عید طفلان ماست. سعدی. - وقت افطار، زمان روزه گشادن. آنوقت که در شرع بتوان روزه گشودن. و آن غروب است. میان اهل سنت و شیعه خلاف است در اینکه غروب، استتار قرص خورشید است یا زوال حمرۀ مشرقیه از بالای سر. مشهور میان اهل سنت قول اول و مشهور میان شیعه قول اخیر است. - امثال: یکسال روزه بگیر آخرش با فضله افطار بکن.
یکی از قبایل اغوزخان. رجوع به تاریخ گزیده ص 561 شود، برگردانیدن کسی را بر دروغ گفتن. (منتهی الارب). بگردانیدن و دروغ گفتن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، محروم گردانیدن کسی را از مقصودش. (منتهی الارب) ، بخیر و نیکی نارسیدن. (آنندراج) ، بی باران و بی گیاه شدن زمین. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). و به این معنی بصورت مجهول بکار رود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، ضعیف رأی گردیدن. (ناظم الاطباء). سست عقل گردیدن مرد. (از اقرب الموارد). و به این معنی نیز فعل آن بصورت مجهول استعمال شود. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
یکی از قبایل اغوزخان. رجوع به تاریخ گزیده ص 561 شود، برگردانیدن کسی را بر دروغ گفتن. (منتهی الارب). بگردانیدن و دروغ گفتن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، محروم گردانیدن کسی را از مقصودش. (منتهی الارب) ، بخیر و نیکی نارسیدن. (آنندراج) ، بی باران و بی گیاه شدن زمین. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). و به این معنی بصورت مجهول بکار رود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، ضعیف رأی گردیدن. (ناظم الاطباء). سست عقل گردیدن مرد. (از اقرب الموارد). و به این معنی نیز فعل آن بصورت مجهول استعمال شود. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)