جدول جو
جدول جو

معنی افصاص - جستجوی لغت در جدول جو

افصاص(اِ مِ)
چیزی از حق کسی جدا کردن و بیرون گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جدا کردن و بیرون گرفتن چیزی از چیزی. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فصاص
تصویر فصاص
فص ها، نگینهای انگشتری، مفاصل استخوان، جمع واژۀ فص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افصاح
تصویر افصاح
به فصاحت سخن گفتن، زبان آور شدن، پیدا و آشکار شدن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ خص ّ، بمعنی خانه نی و آنکه از چوب مسقف باشد
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ اص ّ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به اص شود
تیمله یا روغن پودنۀ کوهی. (دزی ج 1 ص 26).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
جدا شدن از چیزی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انفصال. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ لص، لص، لص. دزدان. (اقرب الموارد). رجوع به لص شود، بر بازی انگیختن یا آوردن چیزی که بدان بازی کنند. (منتهی الارب) (آنندراج). واداشتن ببازی یا اسباب بازی آوردن برای دختر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ مِءْ)
جدا کردن و بیرون کشیدن چیزی از چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جدا کردن چیزی از چیزی و بیرون کشیدن چیزی از چیزی. (آنندراج). مفروز کردن و جدا ساختن چیزی. (از اقرب الموارد) ، در اصطلاح علم بدیع صنعتی است که در کلام میان دو فن مانند فخر و تعزیت جمع کرده آید و بگفتۀ مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون: نزد بلغاء چنانست که در کلام دو فن آورده شود. در مثل در یک سخن میان فخر و تعزیت جمع کنند مانند: کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال والاکرام’ که خدای تعالی در این آیه ابتدا تمام مخلوقات را از جن و انس و ملائکه و هر موجودی را که حیات پذیر باشند، تعزیت گفته آنگاه خویشتن را ببقاء بعداز فنای موجودات ستایش کرده است و در عین حال ذات خویش را به جلالت و اکرام وصف فرموده و همه این فنون را در ده کلمه آورده است. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رفتن گرما و سرما. (منتهی الارب) (آنندراج). رفتن گرما و زمستان. (ناظم الاطباء). بگذشتن گرما. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برآمدن مرد از چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خارج شدن و خلاص مرد از چیزی. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ترکیدن برآمدن جای برگ درخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : افصدت الشجره، انشقت عیون ورقها. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بازایستادن باران و تب. (منتهی الارب) (آنندراج). بازایستادن باران. قطع شدن تب. (ناظم الاطباء). واایستادن باران و تب. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رهایی یافتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دست دادن فرصت. (منتهی الارب) (آنندراج). فرصت کاری یافتن. (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برخاستن نتوانستن از لاغری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دو قریه است بفیّوم مصر. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(غَ رَ پَ رَ)
خوار داشتن.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گریختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(عِ دَ نُ / نِ / نَ)
بهرۀ کسی را دادن. (منتهی الارب). بخش کسی را دادن. حصۀ کسی فرادادن. (تاج المصادر). نصیب کسی دادن.
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
اندوهگین گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). اندوه دار ساختن کسی را بر چیزی: اغصه بکذا،جعله یغص به. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(نَ)
بازداشتن کسی را. (منتهی الارب). منع کردن کسی را. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَذذ)
مکانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مکیدن کنانیدن. (ناظم الاطباء). برمکیدن داشتن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
جمع واژۀ فص ّ یا فص ّ یا فص ّ. (اقرب الموارد). رجوع به فص شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از احصاص
تصویر احصاص
بیکار کردن بیکاراندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکصاص
تصویر اکصاص
گریختن، شکست خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افصاء
تصویر افصاء
رستن رهایی یافتن رهایش باز ایستادن
فرهنگ لغت هوشیار
زبان آوری گشاده زبانی زبان آور شدن شیوا شدن، زبان آوری روشن گفتاری شیوا سخنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افصام
تصویر افصام
ایستادن باران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغصاص
تصویر اغصاص
اندوهاندن، گلو گیری، تنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتصاص
تصویر افتصاص
از هم جدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فصاص
تصویر فصاص
نگین فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقصاص
تصویر اقصاص
کین گرفتن، به مرگ نزدیک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افصاح
تصویر افصاح
زبان آور شدن، شیوا شدن، زبان آوری
فرهنگ فارسی معین