جدول جو
جدول جو

معنی افشرجات - جستجوی لغت در جدول جو

افشرجات(اَ شُ رَ)
جمع واژۀ افشرج معرب افشره. رجوع به افشرج و افشره شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افشرج
تصویر افشرج
افشره، آب میوه که آن را با فشار گرفته باشند، عصاره
فرهنگ فارسی عمید
(اُ عَ رِ)
جمع واژۀ اعیرج، بمعنی مار خبیث که رقیه نپذیرد و مانند افعی برجهد. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به اعیرج شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
جمع واژۀ ایارج. رجوع به تذکرۀ ضریر انطاکی ص 66 و 67 و تحفۀ حکیم مؤمن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
جمع واژۀ اوارجه. (ناظم الاطباء). رجوع به اوارجه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ شُ رَ)
معرب افشره. آن را از گیاه آب داری می گیرند. گیاه را می کوبند و عصیر آنرا بدون آنکه بجوشانند در آفتاب قرار میدهند تا بصورت رب درآید. (از بحرالجواهر از یادداشت مؤلف). و رجوع به افشره، و ابن بیطار شود
لغت نامه دهخدا
در تداول مردم فارسی زبان بغلط بجای اداره ها (جمع اداره) بکار میرود. توضیح نوشتن (اداره جات) غلط اندر غلط است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشریات
تصویر اشریات
نیشداران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفرجات
تصویر تفرجات
جمع تفرج
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی شده افشره (افشره عصاره) آبی که از فشردن میوه ها گیرند عصاره مایعی که بوسیله فشار از میوه ها استخراج کنند
فرهنگ لغت هوشیار