جدول جو
جدول جو

معنی افسربخش - جستجوی لغت در جدول جو

افسربخش(زَ دَ / دِ)
بخشندۀ افسر. تاج بخش:
قباد قلعه ستان قایماز افسربخش
که صاحب افسر ایران غلام او زیبد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افسردخت
تصویر افسردخت
(دخترانه)
افسر (تاج) + دخت (دختر) سرآمد همه دختران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سربخش
تصویر سربخش
حصه، بهره، نصیب، قسمت، برای مثال چو نوبت به سربخش دارا رسید / شتر بار زر تا بخارا رسید (نظامی۵ - ۸۰۵)
فرهنگ فارسی عمید
(اَ رَ)
نام دهی بود در چهارفرسنگی بخارا و فرخش مخفف آن است. (از تاریخ بخارا). قریه ای است از قرای بخارا. (لباب الانساب). و رجوع به احوال و اشعار رودکی ص 450 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سربخش
تصویر سربخش
((~. بَ))
بهره، قسمت
فرهنگ فارسی معین
اثردار، کارگر، کاری، موثر، مفید
متضاد: بی اثر
فرهنگ واژه مترادف متضاد