جدول جو
جدول جو

معنی سربخش

سربخش
حصه، بهره، نصیب، قسمت، برای مثال چو نوبت به سربخش دارا رسید / شتر بار زر تا بخارا رسید (نظامی۵ - ۸۰۵)
تصویری از سربخش
تصویر سربخش
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سربخش

سر بخش

سر بخش
بهره حصه بخش قسمت، آنکه سر خود را در راه هدف خویش فدا کند
سر بخش
فرهنگ لغت هوشیار

سربخه

سربخه
خفیف و سبک بودن. (تاج المصادر بیهقی) (اقرب الموارد). خفت و سبکی. (منتهی الارب) (آنندراج) ، در نیمروز به جایی شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، نرم راه رفتن. (اقرب الموارد). رفتار نرم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

سربخشی

سربخشی
نصیب و حصه و بهره دادن:
کار من سربازی و بی خویشی است
کار شاهنشاه من سربخشی است.
مولوی
لغت نامه دهخدا

زربخش

زربخش
زربخشنده. بخشندۀ زر. که زر عطا کند:
دستش به ابر نیسان ماند گه عطا
گر باشد ابر نیسان زربخش و درنثار.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

سربخ

سربخ
زمین فراخ نرم و زمینی که در آن راه گم شود. (منتهی الارب). زمین فراخ. (مهذب الاسماء). الارض الواسعه المضله. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا