رام کردن. افسون کردن. غلبه کردن خصوصاً در سحر و جادو. (ناظم الاطباء). بافسون تسخیر و رام کردن چنانکه درپری افسای و مارافسای. (یادداشت مؤلف) : چون بیفسایدم چو مار غمی بر دل من چو مار بگمارد. مسعودسعد. و رجوع به افسائیدن و افسای و افسا شود، غم و اندوه. ملال. بیحالی. حالتی واسطه میان غم و اندوه: یک حالت نشاط و شادی است و دیگر حالت غم و اندوه، اما وقتی که غم و شادی و انتعاش طبیعت نبود و غم و مکروهی هم عارض نگردیده باشد این حالت بین بین را افسردگی گویند. (از خیرالمدققین از آنندراج). - افسردگی کشیدن، غصه خوردن. اندوه بردن. بیحال شدن: همچو نرگس تازه دارد رنگ مخموری مرا میکشم افسردگی هرگه خمار آخر شود. ملامفید (از آنندراج)
رام کردن. افسون کردن. غلبه کردن خصوصاً در سحر و جادو. (ناظم الاطباء). بافسون تسخیر و رام کردن چنانکه درپری افسای و مارافسای. (یادداشت مؤلف) : چون بیفسایدم چو مار غمی بر دل من چو مار بگمارد. مسعودسعد. و رجوع به افسائیدن و افسای و افسا شود، غم و اندوه. ملال. بیحالی. حالتی واسطه میان غم و اندوه: یک حالت نشاط و شادی است و دیگر حالت غم و اندوه، اما وقتی که غم و شادی و انتعاش طبیعت نبود و غم و مکروهی هم عارض نگردیده باشد این حالت بین بین را افسردگی گویند. (از خیرالمدققین از آنندراج). - افسردگی کشیدن، غصه خوردن. اندوه بردن. بیحال شدن: همچو نرگس تازه دارد رنگ مخموری مرا میکشم افسردگی هرگه خمار آخر شود. ملامفید (از آنندراج)