باد که در پشت نشیند. (منتهی الارب). باد کوژی، چه آن پشت را فرومیکوبد و بعضی به کسر حکایت کرده اند. (اقرب الموارد) ، ریشی است که در گردن برآید. (منتهی الارب). خنازیر. (یادداشت به خط مؤلف). ریشی یا قرحه ای که بر گردن برآید و آن را فروکوبد. (اقرب الموارد)
باد که در پشت نشیند. (منتهی الارب). باد کوژی، چه آن پشت را فرومیکوبد و بعضی به کسر حکایت کرده اند. (اقرب الموارد) ، ریشی است که در گردن برآید. (منتهی الارب). خنازیر. (یادداشت به خط مؤلف). ریشی یا قرحه ای که بر گردن برآید و آن را فروکوبد. (اقرب الموارد)
سوارکارتر. (یادداشت دهخدا). - امثال: افرس من بسطام. افرس من تمیم الفرسان. افرس من عامر. افرس من ملاعب الاسنه. و رجوع به مجمع الامثال میدانی ذیل فرس شود.
سوارکارتر. (یادداشت دهخدا). - امثال: افرس من بسطام. افرس من تمیم الفرسان. افرس من عامر. افرس من ملاعب الاسنه. و رجوع به مجمع الامثال میدانی ذیل فرس شود.
عنوان افری یا افرس بر جمعی از احکام اسپارتا اطلاق میشدکه عده ایشان پنج نفر بود و همه شان از میان افراد مدینۀ مزبور انتخاب میشدند. برخی از مورخان معتقدندکه مقام حکام مزبور را الیکورگوس پدید آورده است. وظیفه افریها مراقبت در اعمال سایر حکام و حفظ احترام قوانین بود، لیکن پس از چندی قدرت یافتند و در سایر امور نیز مداخله نمودند. افریها در آغاز پائیز انتخاب میشدند و نام سال از اسم یکی از ایشان اتخاذ میشد. مقام افری در زمان سلطنت کلبه ئومینس سوم (236- 221ق. م.) برافتاد. (تمدن قدیم ترجمه فلسفی ص 1453)
عنوان افری یا افرس بر جمعی از احکام اسپارتا اطلاق میشدکه عده ایشان پنج نفر بود و همه شان از میان افراد مدینۀ مزبور انتخاب میشدند. برخی از مورخان معتقدندکه مقام حکام مزبور را الیکورگوس پدید آورده است. وظیفه افریها مراقبت در اعمال سایر حکام و حفظ احترام قوانین بود، لیکن پس از چندی قدرت یافتند و در سایر امور نیز مداخله نمودند. افریها در آغاز پائیز انتخاب میشدند و نام سال از اسم یکی از ایشان اتخاذ میشد. مقام افری در زمان سلطنت کلبه ئومینس سوم (236- 221ق. م.) برافتاد. (تمدن قدیم ترجمه فلسفی ص 1453)
طعامی است که بجهت محبوسان پزند. (برهان) (آنندراج). طعامی که ازبرای محبوسان پزند. (لغت فرس) (اوبهی). طعامی است مخصوص محبوسین در زندان. (شعوری). طعامی که در میان محبوسان و زندانیان توزیع کنند. (ناظم الاطباء)
طعامی است که بجهت محبوسان پزند. (برهان) (آنندراج). طعامی که ازبرای محبوسان پزند. (لغت فرس) (اوبهی). طعامی است مخصوص محبوسین در زندان. (شعوری). طعامی که در میان محبوسان و زندانیان توزیع کنند. (ناظم الاطباء)
نام یکی از بلاد فرنج است. (از النقود العربیه ص 111) ، روشن کننده، مشتعل کننده. (فرهنگ فارسی معین). اسم فاعل از افروختن یعنی سوزان. (فرهنگ شعوری) ، آنکه آتش می افروزد. (ناظم الاطباء). فروزنده. (یادداشت دهخدا). رجوع به فروزنده شود
نام یکی از بلاد فرنج است. (از النقود العربیه ص 111) ، روشن کننده، مشتعل کننده. (فرهنگ فارسی معین). اسم فاعل از افروختن یعنی سوزان. (فرهنگ شعوری) ، آنکه آتش می افروزد. (ناظم الاطباء). فروزنده. (یادداشت دهخدا). رجوع به فروزنده شود
ریاح الافرسه. ریاح افرسه. زوال فقره ای از فقرات پشت باشد از جای خویش برای ورم سخت که در زیر آن پیدا آید. (یادداشت مؤلف) : فصل سی وهشت در وجع ظهر و ریاح افرسه و عرق النسا و نقرس و دوالی بکار آید. (منهاج المبتدئین). درد پشت و تهیگاه و مهره ها که به تازی ریاح الافرسه گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
ریاح الافرسه. ریاح افرسه. زوال فقره ای از فقرات پشت باشد از جای خویش برای ورم سخت که در زیر آن پیدا آید. (یادداشت مؤلف) : فصل سی وهشت در وجع ظهر و ریاح افرسه و عرق النسا و نقرس و دوالی بکار آید. (منهاج المبتدئین). درد پشت و تهیگاه و مهره ها که به تازی ریاح الافرسه گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)