جدول جو
جدول جو

معنی افرسب

افرسب
شاه تیر سقف، تیر چوبی بزرگ و دراز و ستبری که در سقف به کار رفته، شاه تیر، بالار، پالار، پالاری، بالاگر، حمّال، سرانداز، فرسپ، داربام
تصویری از افرسب
تصویر افرسب
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با افرسب

اسفرسب

اسفرسب
میدان. فضا. عرصه. (برهان). اسپرسپ. اسفرسف. رجوع به اسپریس شود
لغت نامه دهخدا

افرسه

افرسه
ریاح الَ...، نام بیماریی است. فی الحدبه و ریاح الافرسه. و علاج الحدبه و ریاح الافرسه. (کتاب سوم قانون ابوعلی ص 314). و رجوع به حدبه شود
لغت نامه دهخدا

ارسب

ارسب
نعت تفضیلی از رسوب. ته نشین تر: و بالجمله، فافضل العود ارسبه فی الماء و الطافی عدیم الحیاه و الروح ردی ّ. (ابن البیطار).
- امثال:
اَرسب ُ من حجاره، الرسوب ضدّ الطفو، ای اثبت تحت الماء. (مجمع الامثال میدانی)
لغت نامه دهخدا

افرس

افرس
عنوان افری یا افرس بر جمعی از احکام اسپارتا اطلاق میشدکه عده ایشان پنج نفر بود و همه شان از میان افراد مدینۀ مزبور انتخاب میشدند. برخی از مورخان معتقدندکه مقام حکام مزبور را الیکورگوس پدید آورده است. وظیفه افریها مراقبت در اعمال سایر حکام و حفظ احترام قوانین بود، لیکن پس از چندی قدرت یافتند و در سایر امور نیز مداخله نمودند. افریها در آغاز پائیز انتخاب میشدند و نام سال از اسم یکی از ایشان اتخاذ میشد. مقام افری در زمان سلطنت کلبه ئومینس سوم (236- 221ق. م.) برافتاد. (تمدن قدیم ترجمه فلسفی ص 1453)
لغت نامه دهخدا

افرس

افرس
سوارکارتر. (یادداشت دهخدا).
- امثال:
افرس من بسطام.
افرس من تمیم الفرسان.
افرس من عامر.
افرس من ملاعب الاسنه.
و رجوع به مجمع الامثال میدانی ذیل فرس شود.
لغت نامه دهخدا

فرسب

فرسب
فرسپ. در پهلوی فرسپ، در اوستا فرسپات. (از حاشیۀ برهان چ معین). شاه تیر و آن چوبی بزرگ باشد که بام خانه را بدان پوشند. (برهان). درخت ستبر بود که بدو بام را بپوشانند. (اسدی). بالار. شاخ که همان تیر بزرگ باشد. عارضه. حمال. دار ستبر که بدوبام را بپوشند. (یادداشت به خط مؤلف) :
بامها را فرسب خرد کنی
از گرانیت گر شوی بر بام.
رودکی.
سروهاش چون آبنوسی فرسب
چو خشم آورد بگذراند ز اسب.
فردوسی (شاهنامه ج 3ص 1288).
متوز از کمینگه برانگیخت اسب
عمودی به دستش چو زآهن فرسب.
اسدی.
، جامه های الوان را نیز گویند که در ایام عید نوروز و جشن ها به جهت زینت و آرایش بر در و دیوار دکانها و سقف خانه ها کشند. (برهان)
لغت نامه دهخدا