جدول جو
جدول جو

معنی افتچه - جستجوی لغت در جدول جو

افتچه
آفتابه ی کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

آنچه از چوب و پارچه و جز آن به شکل انسان در کشتزار بر پا کنند که جانوران از آن بترسند و به زراعت آسیب نرسانند، مترسک، هراسه، داهل
فرهنگ فارسی عمید
(اَ یَ)
ج فتی ̍. (یادداشت بخط مؤلف) ، گریستن کودک چندانکه آوازش سپری شود، بانگ کردن گوسپند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، خاموش گردانیدن بحجت و خصومت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). خاموش گردانیدن به حجت. (از منتخب بنقل غیاث اللغات). اسکات کردن. زبان کسی را بستن. (یادداشت بخط مؤلف) : و این جوابی است که خصم را افحام و اسکات میکند. (تجارب السلف ص 39) ، قطع کردن سخن کسی را، سیر نا کردن در شدت تاریکی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در اول شب نارفتن. (تاج المصادر بیهقی) ، مفحم یافتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج). درمانیدن. (تاج المصادر بیهقی). درمانیدن کسی را. (المصادر زوزنی). فرومانده یافتن کسی را. (ناظم الاطباء) ، ناشاعر یافتن. (آنندراج). کسی را ناشاعر یافتن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اُ / اَ چَ / چِ)
علامتی که در کشتزار برای رمیدن مرغان و جانوران برپا کنند. (ناظم الاطباء) (آنندراج). علامت است که در غله زارها و کشت و زراعت بجهت رمیدن مرغان سازند. (برهان). چیزی که در کشتها نصب کنند برای رمیدن جانوران. کذا فی فرهنگ علی بیگی. (مؤید الفضلاء) ، بربستن. (المصادر زوزنی) ، بسوراخ لولۀ ابریق پارچه و پنبه نهادن تا آب صاف بیرون آید. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از یافتچه
تصویر یافتچه
مفاصا حساب
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی که بشکل انسان از پارچه های کهنه و استخوان و غیره سازند و در کشت زارها نصب کنند تا مرغان و جانوران دیگر از آن برمند مترس مترسک داهل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افچه
تصویر افچه
((اَ چِ))
مترسک که برای ترساندن جانوران وحشی در کشتزارها نصب کنند
فرهنگ فارسی معین
آفتابه، ابریق، قهوه جوش قدیمی
فرهنگ گویش مازندرانی
از گردنه های نور و کجور
فرهنگ گویش مازندرانی