جدول جو
جدول جو

معنی افتلاص - جستجوی لغت در جدول جو

افتلاص
(اَتْیْ)
از دست کسی گرفتن چیزی را. (منتهی الارب). از دست کسی چیزی گرفتن. (ناظم الاطباء). چیزی از دست کسی گرفتن. قال ابن فارس: الفاء و اللام و الصاد لیس بشی ٔ و هذا اصح فهو من الابدال. و الاصل المیم. (از اقرب الموارد) ، بناگاه درآمدن بر کسی. مفاجاه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افتراص
تصویر افتراص
فرصت را غنیمت دانستن
فرهنگ فارسی عمید
(اِتْ)
رخنه شدن و هزیمت خوردن لشکر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رخنه گردیدن و هزیمت یافتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رهایی یافتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ مِءْ)
جدا کردن و بیرون کشیدن چیزی از چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جدا کردن چیزی از چیزی و بیرون کشیدن چیزی از چیزی. (آنندراج). مفروز کردن و جدا ساختن چیزی. (از اقرب الموارد) ، در اصطلاح علم بدیع صنعتی است که در کلام میان دو فن مانند فخر و تعزیت جمع کرده آید و بگفتۀ مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون: نزد بلغاء چنانست که در کلام دو فن آورده شود. در مثل در یک سخن میان فخر و تعزیت جمع کنند مانند: کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال والاکرام’ که خدای تعالی در این آیه ابتدا تمام مخلوقات را از جن و انس و ملائکه و هر موجودی را که حیات پذیر باشند، تعزیت گفته آنگاه خویشتن را ببقاء بعداز فنای موجودات ستایش کرده است و در عین حال ذات خویش را به جلالت و اکرام وصف فرموده و همه این فنون را در ده کلمه آورده است. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
از شیر باز کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی). شیرخوار را از شیر بازگرفتن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
ببدیهه گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). دروقت چیزی گفتن چون شعر و مانند آن. (المصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پاره ای از مال گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پاره ای از مال کسی بستدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تیا)
ناگاه شدن در کاری. (منتهی الارب) (آنندراج). ناگاه در کاری واقع شدن. (ناظم الاطباء) ، براه فج رفتن، میان هر دو پا گشاده گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، شتافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی) ، سرگین انداختن شترمرغ. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تیا)
سخن شگفت آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). امر شگفت آوردن. (از اقرب الموارد) ، فاجر یافتن کسی را، دروغ بربافتن، زنا کردن، ناگرویدن و میل کردن از حق، مال بسیار آوردن، بیرون آوردن آب چشمه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ آ)
بریدن بینی کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جدا ساختن بینی کسی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بازکاویدن از چیزی. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تفتیش کردن از چیزی. (از اقرب الموارد). واپژوهیدن. (المصادر زوزنی). نیک واپژوهیدن. فحص. تفحص. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
غنیمت شمردن فرصت را. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). منتهز فرصت بودن. (از اقرب الموارد). وقت چیزی چشم داشتن. (المصادر زوزنی). اغتنام. (تاج المصادر بیهقی). یقال: ’انا مفترص للقائک’. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
علصه گرفتن یعنی چیز مایل به قلت. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). یقال: ’اعتلص منه شیئاً، ای اخذه علصه بالضم و هو الی القله و ما هی’. (منتهی الارب). کلمه ’ما’ در جملۀ ’ما هی’ برای افادۀ قلت در قلت باشد. (از اقرب الموارد). گرفتن علصه بضم اول از او، یعنی مایل بکمی را که نیست بچیزی. (از شرح قاموس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اختلاس
تصویر اختلاس
کیسه بری زود دوزی تر دستی پنهان ربایی، ستوده گویی دزدی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتلاق
تصویر احتلاق
موی ستردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتلاط
تصویر احتلاط
ستیهیدن ستیهش (لجاجت)، سوگند خوردن، ستاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتلال
تصویر احتلال
فرود آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتلاب
تصویر احتلاب
شیردوشی شیر دوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتلام
تصویر احتلام
گوشاسب در خواب جماع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختصاص
تصویر اختصاص
خاص کردن، خاص گردانیدن بچیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختلاب
تصویر اختلاب
زبانبازی زبانفریبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختلاج
تصویر اختلاج
جهش اندام، پریدن پلک، بیرون کشیدن، تنش اندام جستن اندام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتلا
تصویر افتلا
از شیر گرفتن، پروردن، نگاهداشتن، نگریستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختلاط
تصویر اختلاط
آمچ آمیزش درآمیختگی خلیس، شوریدگی، همگمی آمیخته شدن، درهم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
کشیدن چیزی را از جایی به جایی بردن کشیدن کشیدن از جایی بجای دیگر چیزی از جایی بجایی بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتلاج
تصویر ابتلاج
پگاهیدن دمیدن بامداد صبح برآمدن، بامداد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
به گلو فروبردن اباریدن فرو بردن به حلق و گلو بلع بگلو فرو بردن بلعیدن فرو دادن تو دادن قورت دادن، بلعیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتلاق
تصویر ابتلاق
درخشیدن، درفشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
ترشدن، بهبودی، نیک انجامی تر شدن، از بیماری به شدن، نیکو شدن حال پس از بدی و سختی، آب بزیر پوست کسی دویدن پس از نزاری. تر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتحاص
تصویر افتحاص
بازکاوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتراص
تصویر افتراص
غنیمت شمردن فرصت را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتصاص
تصویر افتصاص
از هم جدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتلاق
تصویر افتلاق
شگفت سخنی، سخت کوشی، شکافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتراص
تصویر احتراص
به آزخواهی: (آز حرص) آزبارگی
فرهنگ لغت هوشیار