از دست کسی گرفتن چیزی را. (منتهی الارب). از دست کسی چیزی گرفتن. (ناظم الاطباء). چیزی از دست کسی گرفتن. قال ابن فارس: الفاء و اللام و الصاد لیس بشی ٔ و هذا اصح فهو من الابدال. و الاصل المیم. (از اقرب الموارد) ، بناگاه درآمدن بر کسی. مفاجاه. (منتهی الارب)
از دست کسی گرفتن چیزی را. (منتهی الارب). از دست کسی چیزی گرفتن. (ناظم الاطباء). چیزی از دست کسی گرفتن. قال ابن فارس: الفاء و اللام و الصاد لیس بشی ٔ و هذا اصح فهو من الابدال. و الاصل المیم. (از اقرب الموارد) ، بناگاه درآمدن بر کسی. مفاجاه. (منتهی الارب)
جدا کردن و بیرون کشیدن چیزی از چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جدا کردن چیزی از چیزی و بیرون کشیدن چیزی از چیزی. (آنندراج). مفروز کردن و جدا ساختن چیزی. (از اقرب الموارد) ، در اصطلاح علم بدیع صنعتی است که در کلام میان دو فن مانند فخر و تعزیت جمع کرده آید و بگفتۀ مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون: نزد بلغاء چنانست که در کلام دو فن آورده شود. در مثل در یک سخن میان فخر و تعزیت جمع کنند مانند: کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال والاکرام’ که خدای تعالی در این آیه ابتدا تمام مخلوقات را از جن و انس و ملائکه و هر موجودی را که حیات پذیر باشند، تعزیت گفته آنگاه خویشتن را ببقاء بعداز فنای موجودات ستایش کرده است و در عین حال ذات خویش را به جلالت و اکرام وصف فرموده و همه این فنون را در ده کلمه آورده است. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
جدا کردن و بیرون کشیدن چیزی از چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جدا کردن چیزی از چیزی و بیرون کشیدن چیزی از چیزی. (آنندراج). مفروز کردن و جدا ساختن چیزی. (از اقرب الموارد) ، در اصطلاح علم بدیع صنعتی است که در کلام میان دو فن مانند فخر و تعزیت جمع کرده آید و بگفتۀ مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون: نزد بلغاء چنانست که در کلام دو فن آورده شود. در مثل در یک سخن میان فخر و تعزیت جمع کنند مانند: کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال والاکرام’ که خدای تعالی در این آیه ابتدا تمام مخلوقات را از جن و انس و ملائکه و هر موجودی را که حیات پذیر باشند، تعزیت گفته آنگاه خویشتن را ببقاء بعداز فنای موجودات ستایش کرده است و در عین حال ذات خویش را به جلالت و اکرام وصف فرموده و همه این فنون را در ده کلمه آورده است. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
علصه گرفتن یعنی چیز مایل به قلت. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). یقال: ’اعتلص منه شیئاً، ای اخذه علصه بالضم و هو الی القله و ما هی’. (منتهی الارب). کلمه ’ما’ در جملۀ ’ما هی’ برای افادۀ قلت در قلت باشد. (از اقرب الموارد). گرفتن علصه بضم اول از او، یعنی مایل بکمی را که نیست بچیزی. (از شرح قاموس)
علصه گرفتن یعنی چیز مایل به قلت. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). یقال: ’اعتلص منه شیئاً، ای اخذه علصه بالضم و هو الی القله و ما هی’. (منتهی الارب). کلمه ’ما’ در جملۀ ’ما هی’ برای افادۀ قلت در قلت باشد. (از اقرب الموارد). گرفتن علصه بضم اول از او، یعنی مایل بکمی را که نیست بچیزی. (از شرح قاموس)