- افتخار
- سربلندی، بالندگی، ناییدن
معنی افتخار - جستجوی لغت در جدول جو
- افتخار
- نازیدن، بالیدن، فخر کردن
- افتخار
- فخر کردن، نازش، جمع افتخارات
- افتخار
- فخر کردن، نازیدن، سرافرازی، چیزی که مایه فخر کردن و نازیدن شود، مایۀ افتخار
- افتخار
- честь
- افتخار
- honneur
- افتخار
- เกียรติ
- افتخار
- kehormatan
- افتخار
- تغليفٌ
- افتخار
- सम्मान
- افتخار
- heshima
- افتخار
- সম্মান
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خرو پف کردن
بی چیزی و تهی دستی
نرم خندیدن، درخشیدن
فقیر شدن، بینوا شدن، نیازمند شدن، تهیدستی، درویشی
سست گردانیدن کسی را بیماری
بالیدن
جمع افتخار