جدول جو
جدول جو

معنی افتجاء - جستجوی لغت در جدول جو

افتجاء(اِتْ تِ)
ناگاه برآمدن بر کسی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ناگهانی هجوم بردن و درآمدن برکسی. (از اقرب الموارد). مفاجاه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
نو پیدا کردن کاری را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بربافتن و نوآفریدن کاری را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَرْ، رِ تَ / تِ)
پر و آگنده شدن خرما
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ فجا. ابازیر. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِثْ)
گشاده و فراخ ساختن نفقه بر عیال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، فرزند نیکو آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
آشکار کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و به این معنی یایی باشد. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
از شیر باز کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی). شیرخوار را از شیر بازگرفتن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
هجو کردن. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ)
التجا. رجوع به التجا شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
از خود گفتن سخنی را و بربافتن آن بی شنیدن و آموختن از کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سخن ساختن از خود بدون شنیدن و بی آموختن آن از کسی. (از اقرب الموارد) ، حمد خدای تعالی. (هفت قلزم) (برهان) (آنندراج). مدح. حمد. ستایش. افدستا. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به افدستا شود
لغت نامه دهخدا
(اِتْ)
بازدوختن توشه دان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دوباره دوختن درز مشک (قربه). (از اقرب الموارد) ، مردن به بسیاری هکچه. (منتهی الارب). گویند:مردن بر اثر بسیاری فواق است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خویشتن را واخریدن. (تاج المصادر بیهقی). خویشتن را بازخریدن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). سر خریدن و سربها دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). نجات دادن کسی را از اسارت با دادن مالی. (از اقرب الموارد). بازخریدن جان. سرخرید دادن. فدیه. فداء دادن. (یادداشت بخط مؤلف) ، بقهر گرفتن همه حق خود را از کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). همه حق خود را از کسی بزور گرفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
امید. رجاء. امیدواری. امید کردن. امید داشتن. (غیاث اللغات) (منتهی الارب) :
طیره مکن مرا بسوی دوستان بعید
کز جمله دوستان سوی تو کردم ارتجا.
سوزنی.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بچشم کردن. (منتهی الارب). بچشم کردن و چشم زدن. (ناظم الاطباء). چشم زدن. (از اقرب الموارد) ، دور شدن از زمین خود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : انتخع الرجل عن ارضه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از احتجاج
تصویر احتجاج
حجت آوردن، دلیل، استدلال، احتجاج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتجار
تصویر احتجار
یاخته ساختن (یاخته حجره)، زمینخواری، پناهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتجاف
تصویر احتجاف
خودداری
فرهنگ لغت هوشیار
بادکش کردن (بادکش حجامت در پزشکی دیرینه در پیاله ای پنبه آغشته به مل و افروخته را می گذاشتند وآن را بر پشت بیمار می نهادند و بر گوشت آماسیده تیغ می زدند تا خون بگیرد) تانگوییدن
فرهنگ لغت هوشیار
پیش کشیدن: مانند پیش کشیدن گوی باچوگان، گردآوری (پول و داراک) پول روی پول گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتساء
تصویر احتساء
آشامیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتظاء
تصویر احتظاء
بهره مندی، خوشدلی
فرهنگ لغت هوشیار
خوراک پرهیزی، پشتیبانی، پرهیز پرهیزانه پرهیز کردن خود را از چیزی نگاهداشتن از چیز زیان دار پرهیز کردن، پرهیز کردن بیمار از خوراکهای مضر رژیم گرفتن، پرهیز بیماراز چیزهای زیان آور رژیم
فرهنگ لغت هوشیار
برگزیدن، فراهم آوردن، برگزیدگی، ناجوری برگزیدن گزین کردن، فراهم آوردن، گرفتن مال از جایهای آن، برگزیدگی، تمییز تمایز اختلاف، (تصوف) عبارتست از آنکه حق تعالی بنده را بفیضی مخصوص گرداند که از آن نعمتها بی سعی بنده را حاصل آید و آن جز پیمبران و شهدا و صدیقان را نبود و اصطفاء خالص اجتبائی را گویند که در آن بهیچوجهی از وجوه شایبه نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتراء
تصویر اجتراء
دلیر شدن بر کسی، دلیری دلیر شدن دلیر گردیدن برکسی، دلیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتحاء
تصویر اجتحاء
از بن کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التجاء
تصویر التجاء
پناهیدن، پناه بردن، چنگ در زدن، پناه جستن، پناه آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتجاء
تصویر انتجاء
راز دار گزیدن، با هم راز گفتن، چیره گشتن چون چیرگی اندوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهتجاء
تصویر اهتجاء
نکوهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
فتوی دادن، در مسئله ای، وچردادن، (وچر فتوا) جوان شدن، فتوی دادن، حکم صادر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
امید بستن امیدواری امید کردن امید داشتن امیدوار بودن، امیدواری امید رجا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتجاب
تصویر احتجاب
در پرده شدن، درحجاب شدن، در پرده رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتجاء
تصویر ارتجاء
((اِ تِ))
امیدوار بودن، امیدواری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افتراء
تصویر افتراء
((اِ تِ))
تهمت زدن، بهتان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از التجاء
تصویر التجاء
((اِ تِ))
پناه بردن، پناه جستن، پناه
فرهنگ فارسی معین
تهمت، افترا
دیکشنری عربی به فارسی