- افتان
- در حال افتادن، یا افتان و خیزان راه رفتن، آهسته و بحالت افتادن و برخاستن راه رفتن
معنی افتان - جستجوی لغت در جدول جو
- افتان ((اُ))
- در حال افتادن
افتان و خیزان راه رفتن: آهسته و به حالت افتادن و برخاستن راه رفتن
- افتان
- در حال افتادن
افتان و خیزان: آنکه گاه می افتد و گاه برمی خیزد، افتادن و برخاستن در راه رفتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نانی که بر دیواره تنور پخته شود
ایالت
جمع ختن، دامادان
جمع حتن، برابران، همتایان، هماوردان
برچسبانی
بدهکار آزاری
برچفسانیدن برچسباندن
جمع فنن، شاخه ها، جمع فن، گونه ها گونه گون آوردن، جمع فنن شاخه ها
از بالا بپایین پرت شدن بزمین خوردن سقوط کردن، از پا در آمدن ساقط شدن سقط شدن
فتنه کردن
سست گردانیدن کسی را بیماری
از پا در آمدن، سقط شدن، پرت شدن
حالت درماندگی، از پای در آمد
فتوی دادن، در مسئله ای، وچردادن، (وچر فتوا) جوان شدن، فتوی دادن، حکم صادر کردن
خودپسند
گونه گون آوردن دلنشین گفتن
فریاد، زاری، ناله، غوغا
پراکنده، منتشر، متفرق
سنگی که با آن کارد و شمشیر و مانند آن را تیز کنند
بو گرفتن بدبوی شدن بدبویی
این واژه را آنندراج به نادرست تازی دانسته کژاگند جوشن قسمی جامه کژ آگند که بهنگام جنگ میپوشیدند کژ آگند قز آکند
هر چیز گرم شده از آفتاب یا از آتش گرم داغ، قسمی از نان تافتون
تثنیه شفه دولب لبان
هفت اختر، هفت سیاره
فنن ها، شاخۀ درخت ها، جمع واژۀ فنن
نوعی جامۀ کژآگند که هنگام جنگ بر تن می کردند، کبر، گپر، گبر، قزاگند، تجفاف
در فتنه افتادن، در فتنه انداختن، فتنه انگیختن
طایفه ای ساکن افغانستان، از مردم افغانستان
فغان
فغان
پراکنده، بن مضارع افشاندن، پریشان مثلاً زلف افشان،
پسوند متصل به واژه به معنای افشاننده مثلاً آتش افشان، بذرافشان، درافشان، شکرافشان، گل افشان،
پسوند متصل به واژه به معنای افشاندن مثلاً زرافشان
پسوند متصل به واژه به معنای افشاننده مثلاً آتش افشان، بذرافشان، درافشان، شکرافشان، گل افشان،
پسوند متصل به واژه به معنای افشاندن مثلاً زرافشان
گرم، داغ، هرچه از آفتاب یا آتش گرم و داغ شده باشد، تافتون