جدول جو
جدول جو

معنی افتاد - جستجوی لغت در جدول جو

افتاد(ءِ زَ دَ)
حالت درماندگی. (ناظم الاطباء) ، در فتنه انداختن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بفتنه انداختن. لازم و متعدی است. (از اقرب الموارد). فتنه انگیختن. (از لطائف و کنز بنقل غیاث اللغات) :
دیو چون عاجز شود از افتتان
استعانت جوید او از انسیان.
مولوی.
، از دین برگشتن و به این معنی بصیغه مجهول آید. افتتن فی دینه (مجهولاً) ، مال عنه. (از اقرب الموارد) ، مال و عقل رفتن از کسی. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عاشق شدن. شیفته گشتن. بشدن عقل از کسی. بی عقل و فریفته شدن
لغت نامه دهخدا
افتاد
حالت درماندگی، از پای در آمد
تصویری از افتاد
تصویر افتاد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افتادن
تصویر افتادن
از بالا به پایین افتادن، سقوط کردن، فرود آمدن
کنایه از بی استفاده در جایی رها شدن
کنایه از بستری یا زمین گیر شدن
وقوع حادثه ای به صورت ناگهانی در موقعیتی یا مسیری قرار گرفتن
کنایه از سقط شدن جنین
تابیدن
کنایه از حذف شدن یا نادیده گرفته شدن به صورت سهوی
کنایه از مهمان شدن معمولاً بدون دعوت
مصادف شدن
رد شدن، مردود شدن
با کسی هم صحبت شدن و معاشرت کردن
کنایه از از دست دادن مقاومت
فهمیده شدن
حمله کردن
انجام کاری به صورت عادت
شدن
عارض شدن
واقع شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
زمین خورده، ازپادرآمده، کنایه از فروتن، کنایه از زبون
فرهنگ فارسی عمید
پرت شده زمین خورده، از پا در آمده سقط شده، فروتن متواضع، کم رو، زبون، جمع افتادگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتادن
تصویر افتادن
از پا در آمدن، سقط شدن، پرت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
((اُ دِ))
زمین خورده، از پا درآمده، فروتن، متواضع، مصروع، کسی که دچار صرع شده باشد، اطلاق شده، فتاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افتادن
تصویر افتادن
((اُ دَ))
سقوط کردن، از پا درآمدن، روی دادن، واقع شدن، نصیب شدن، بدست آوردن، با کسی سر و کار داشتن با کسی، فتادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
مردود
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
Drooping, Droopy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از افتادن
تصویر افتادن
Droop, Fall, Sag
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از افتادن
تصویر افتادن
s'affaisser, tomber
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
tombant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
caído
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از افتادن
تصویر افتادن
caerse, caer, hundirse
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
menggantung
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
hangend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از افتادن
تصویر افتادن
hangen, vallen, verzakken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
ห้อย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از افتادن
تصویر افتادن
ห้อย , ตก , ยุบ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
pendente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از افتادن
تصویر افتادن
pendere, cadere, sprofondare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
zwisający
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از افتادن
تصویر افتادن
cair, afundar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
caído
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از افتادن
تصویر افتادن
垂下 , 坠落 , 下沉
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
下垂的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از افتادن
تصویر افتادن
zwisać, upadać, opadać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از افتادن
تصویر افتادن
поникати , падати , просідати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
обвислий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از افتادن
تصویر افتادن
herunterhängen, fallen, sinken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
herabhängend, schlaff
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از افتادن
تصویر افتادن
поникать , падать , проседать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
свисающий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از افتادن
تصویر افتادن
merosot, jatuh, tenggelam
دیکشنری فارسی به اندونزیایی